باورهای قدرتمند
باورهای قدرتمند
نمی گویم باید باورهای مثبت یا هر گونه باور مذهبی خود را تغییر دهید.
آنچه می گویم، این است که می توانید باورهای را حفظ کنید که به شما قدرت بدهند و از شما فردی بهتری بسازند و همچنین می توانید باورهایی که شما را عقب نگاه می دارند یا میزان موفقیت و کامیابی شخصی را که تجربه می کنید محدود می سازند ، تغییر دهید.
افکار شما در حقیقت میزان موفقیتی را که به آن دست خواهید یافت تحت کنترل دارند.
از شما می خواهم این را بپذیرید که هر باور تضعیف کننده ای که درباره خودتان داشته باشید ، چیزی بیش از یک دروغ نیست. ممکن است یک نظر باشد، اما هرگز حقیقت ندارد.
فکرش را بکنید ، باورهای شما(دروغ های شما) همان چیزی هستند که هویت امروزتان را شکل داده اند . من نمی گویم هر آنچه درباره خودتان دوست دارید ر تغییر دهید.
از شما می خواهم باورهای منفی خود را عوض کنید ؛ خواه نبود اعتماد به نفس باشد ، خواه عزت نفس پایین، احساس نا امیدی ، چالش های ارتباطی ، اضافه وزن یا هر باور دیگری که می خواهید اصلاح کنید و یک بار برای همیشه بر آن غلبه کنید تا بتوانید آن طور که باید زندگی کنید .
در اینجا راه کارهای ایجاد باور قدرتمند را شرح خواهیم داد
اگر باورهای شما که هویت شخصی تان را شکل می دهند ، تعیین کننده موفقیت شما باشند ، آنگاه پرسش بزرگ این است : چطور آن ها را تغییر می دهید تا نتایجی که می خواهید را خلق کنید ؟
ابتدا باید این 3 راه ایجاد یک باور را بدانید:
آنچه سایر مردم درباره شما گفته اند ( برنامه ریزی بیرونی شما )
آنچه درباره خودتان فکر می کنید و به زبان می آورید (برنامه ریزی درونی شما)
تجربیات ، باورها را شکل می دهند
هر تجربه ای که در زندگی داشته اید، برای همیشه جایی در ضمیر نیمه خودآگاه تان درج شده است. این سپرده های ذهنی ، نخستین عامل مهمی بودند که بنیان هویت شما را ایجاد کردند.
آنچه بیش از درک این موضوع اهمیت دارد ، دانستن این نکته است که آن ها به هیچ وجه ، ارتباطی با موفقیت آینده شما ندارد. اگر در گذشته شکست خورده اید ، می توانید این باور را بپذیرید که فردی شکست خورده هستید. این فرایند رایجی است که اغلب مردم بر مبنای آن زندگی می کنند و به همین دلیل اصلی است که اغلب آنها هرگز از ظرفیت و توانایی خود آگاه نمی شوند.
آنچه این افراد را از کسانی که قابلیت های خود محقق می سازند. متمایز می کند ، هیچ ارتباطی به شکست های گذسته ندارد . در حقیقت ، اغلب موارد، موفق ترین افراد در جهان، کسانی هستند که بیش از سایرین طعم شکست را چشیده اند.
روش قدرتمندانه برای رویاروی با تجربیات گذشته ، داشتن این طرز فکر و باور است که با هر شکست ، یک قدم به موفقیت نزدیک تر می شوید.
تام واتسون، بنیانگذاز شرکت آی .بی . ام. در یکی از صحبت هایش گفت:« اگر می خواهید شانس موفقیت خود را تا حد زیادی افزایش دهید ، میزان شکست خود را مضاعف کنید .» وقتی از اغلب مولتی میلیونر ها می پرسید راز موفقیت آن ها چیست ، بسیاری از آن ها به شما خواهند گفت که طی بارها شکست ، یاد گرفته اند از چه کاری اجتناب کنند .
باورهای شما هویت شماست
بارها شنیده ام که بسیاری از مردم درباره جشن گرفتن برای موفقیت های شان صحبت می کنند و من با این کار موافقم. هر قدر هم که موفقیت های تان ناچیز باشند ، باید به خاطرشان جشن بگیرید. ویژگی که شما را از سایرین متمایز خواهد ساخت ، این است که همچنین از شما می خواهم از حالا به بعد ، برای شکست هایتان هم جشن بگیرید. واضح تر بگویم، باید برای شکست های تان به منزله موفقیت های تان جشن بگیرید.
وقتی اوضاع آن طور که می خواهید پیش نمی رود، به جای نق زدن ، شکایت کردن و مایوس شدن، انگیزه بگیرید و از آن ها به منزله تمرینات آموزشی و شخصیت سازی ، استفاده کنید.
پادکست انگیزشی :با این شاه کلید هر قفلی را باز کنید
یکی از قدرتمند ترین نمونه های عملی کردن این مفهوم برای من، وقتی بود که نخستین شرکت بازاریابی اینترنتی خود را ایجاد کردم . من با یکی از دوستانم که سال ها او را می شناختم ،شرکتی تاسیس کردم و ما همان ابتدا موفقیت بسیار چشمگیری را تجربه کردیم .طی فقط چند ماه، در آمد ماهیانه ما به 30 میلیون تومان رسیده بود و مقدار آن رو به افزایش بود. زندگی عالی بود و به نظر میرسید دنیا در دستان ماست.
متاسفانه، این برای من و شریکم تجربه جدیدی بود . این میزان موفقیت بیش از چیزی بود که هر یک از ما تا آن موقع تجربه کرده بودیم ، بنابراین هر هفته سودهای زیادی نصیب مان می شد . من مسئول فروش و بازاریابی بودم و شریکم، کارهای اجرایی و مالی را بر عهده داشت.
روزی ، یکی از فروشندگان مان تماس گرفت و پرسید چرا در ماه گذشته به حقوق نداده ایم. از آنجا که کارهای مالیرا من انجام نمی دادم ، از این موضوع چیزی نمی دانستم و به کلی گیج شده بودم ، وقتی با شریک کاری ام صحبت کردم ، بلافاصله فهمیدم که ما در واقع ، بیش از درآمدمان هزینه کرده بودیم و حدود 60 میلیون بدهی داشتیم .
در این لحظه بود که فهمیدم دیدگاه فلسفی من نسبت به نحوه مدیریت کسب و کار ، تفاوت بسیاری با دیدگاه شریکم داشت. به او گفتم تا وقتی بدهی مان را نداده ایم ، خودمان نباید هیچ پولی رابرداشت کنیم .
او بر این باور بود که ما مهم ترین جایگاه را داریم و قبل از اینکه حقوق فروشندگان را بدهیم ، اول باید سهم خودمان را بر داریم .
شکست خود را جشن بگیرید
می توانید تصور کنید در چه تنگنایی قرار داشتم، وقتی فهمیدم کسی که با او شراکت کرده ام، دیدگاهی دارد که از دیدگاه من، حس شهرت و کسب و کارمان را به کلی نابود می کند، با او جروبحثی شدید داشتم تا او نظرم را پذیرفت و من فکر کرم اوضاع رو به راه خواهد شد . طبق برنامه ریزی قبلی ، باید به مدت10 روز به همدان سفر می کردم و وقتی بر گشتم ، مدیر اجرایی شرکت با من تماس گرفت و گفت:« مهدی، ما باید با هم حرف بزنیم. »
او صورتحساب های بانک را آورد و به من نشان داد ، همان روزی که من به سفر رفتم شریک تجاری ام ، که موافقت کرده بود قبل از هر نوع پرداخت به خودمان اول بدهی ها را پرداخت کند ، بیش از 4 میلیون تومان از حساب برداشت کرده است. و سپس چند روز بعد دوباره همان کار را تکرار کرده بود.
به شدت عصبانی بودم ! اما ماجرا به همینجا ختم نشد . ما حساب های مربوط به ماه گذشته را نیز بررسی کردیم و متوجه شدیم که او نه تنها میلیون ها تومان از پول شرکت را برای پرداخت هزینه های شخصی خود برداشت کرده بود ، بلکه بدهی ما بیش از 60 میلیون تومان بود . نمی دانم چطور به شما بگویم که چقدر احساس حماقت و نادانی می کردم که مسئولیت و نظارت بر بخش مالی کسب و کارم را بر عهده نگرفته بودم و به کس دیگری اطمینان کرده بودم که این کار را انجام دهد و اجازه داده بودم این اتفاق بیفتد.
باورهای مثبت
این لحظه ای حساس و مهم در حرفه کسب و کارم بود . من باید انتخاب می کردم که یا تسلیم شوم و به خودم بگویم که برای کسب و کار ساخته نشده ام یا اینکه باید این تجربه را جشن می گرفتم و از آن به منزله درسی برای تبدیل شن به رهبری قوی تر در این کسب و کار استفاده می کردم.
صادقانه بگویم ، خیلی با خودم درون کاوی و راز و نیاز کردم . اما در نهایت تصمیم گرفتم این تجربه شکست خود را جشن بگیرم. ، از خدا سپاسگزار باشم که این چالش را پیش روی من قرار داد و از او بخواهم با قدرت خود ، به من شجاعت و قدرت رهبری و سرسختی برای تغییر را بدهد.
می توانستم اجازه دهم این شکست ، هویت یک کاسب کار نالایق و بی تجربه را برای من بسازد، یا انتخاب کنم که این شکست هویت رهبری قدرتمند را برایم خلق کند ، کسی که می تواند چالش ها را پشت سر بگذارد و در نهایت موفق تر ار قبل شود. من گزینه دوم را انتخاب کردم.
چون انتخاب کردم کدام باور را در مورد خودم بپذیرم، تسلیم نشدم، به شراکتم خاتمه دادم و مسئولیت کسب و کار را به عهده گرفتم . در عرض چند ماه، میلیون ها تومان بدهی را پرداخت کردم، بدون اینکه اعلام ورشکستگی کنم.
همانطور که می بینید ، مهم نیست جهان چه چیزی سر راه تان قرار می دهد، شما این انتخاب را دارد که این تجربیات به منزله دلایلی برای ساختن یک هویت شخصی قوی بهره بگیرید.
فکر می کنید کدام راه شما را به رویاهای تان نزدیک تر خواهد کرد ؟
حرف های مردم باورهای مان را شکل می دهند
دومین راه شکل دادن باورهایمان ، گوش پردن به مطالبی که راجع به ما می گویند.
وقتی 11 سال داشتم ، انتفاق جالبی افتاد که مثال خوبی برای بیان این مطلب باشد.
در کلاس ورزش ، به ما می گفتند در یک مسابقه یک کیلومتری بدویم . البه من هرگز ورزشکار خیلی خوبی نبودم اما به هیچ وجه وضعیت جسمانی بدی هم نداشتم ؛یک پسر 11 ساله متوسط و لاغر بودم.
باید شش بار دور زمین فوتبال می دویدیم تا یک کیلومتر مسافت را طی کنیم. پس از سه دوره نخست ، من در میان این ده نفر اول بودم . حس شدید رقابت ، باعث شد کمی سرعت گام هایم را افزایش دهم، به گونه ای که قلبم می خواست از جا کنده شود. هنوز به خاطر دارم که احساس می کردم قلبم با چنان شدتی می تپد که گویی می خواهد منفجر شود.
وقتی از خط پایان عبور کردیم ، حدود دو گام با نفر برنده فاصله داشتم و سرانجام دوم شدم . از خود بی خود شده بودم ! یادم هست آن روز بعد از مدرسه ، تا خانه دویدم تا این را به مادرم بگویم ، چون خیلی احساس غرور می کردم .
وقتی به او گفتم نفر دوم شده ام ، او خیلی برایم خوشحال بود ، مرا در آغوش گرفت و چیزی به این مضمون گفت :« اوه ، خیلی عالی است ، چون ما هرگز دوندگان خوبی نیستیم» او به خانواده ما اشاره کرد که هرگز در ورزش عملکرد چشمگیری نداشتند . به خاطر دارم که همان لحظه با خودم فکر کردک کاری که من کردم ، حتما خوش شانسی بوده است ، چون خانواده ما دونده گان خوبی نیستند.
این آخرین بار در زندگی ام بود که به خط پایان یک مسابقه نزدیک شدم.
حالا که به آن زمان فکر میکنم ؛ می توانم ببینم که این حقیقت واقعا هیچ پایه و اساسی ندارد که چون خانواده ما هرگز در ورزش دو خوب نبوده اند ، من هم باید در ورزش دو عملکرد ضعیفی داشته باشم . در حقیقت، درست عکس آن صادق بود ، زیرا من در آن مسابقه نفر دوم شدم. اما چون کسی که من دوستش داشتم و او را تحسین می کردم ، این جمله ساده را گفت ، آن جمله تبدیل به یک باور در ذهن من شد.
بدیهی است که ما نمی توانیم به گذشته باز گردیم و مطالب منفی که شنیده ایم را تغییر دهیم . اما نمی توانیم بفهمیم آنچه فردی درباره شما می گوید هیچ مبنایی در واقعیت ندارد ، مگر اینکه شما بخواهید آن را باور کنید . از این لحظه به بعد با خودتان عهد کنید به هیچ کس در زندگی تان اجازه ندهید جملات تضعیف کننده درباره شما بگوید . باورهای مثبت خود را تقویت کنید.
وقتی کسی مطلبی درباره من می گوید که مغایر با ویژگی فردی است که من می خواهم به آن تبدیل شوم یا اشاره به این است که من تجربه ای در آن زمینه ندارم یا نمی توانم کاری انجام دهم ، صرفاً چیزی مثل این می گویم:« لطفا بار دیگر این رابه من نگویید.» وقتی این مقررات را برای مردم تعیین می کنید ، خواهید دید که آنها شوکه می شوند ،اما چون شما برای ، خودتان احترام قائل می شوید ، آنها هم در مقابل طبعاً بخاطر تعیین ضوابط به شما احترام می گذارند.
اگر کسی به بیان مطالب تضعیف کننده درباره شما ادامه می دهد باید به طور قطع خودتان را از آن فرد جدا کنید . اگر کسی نمی تواند به شما احترام بگذارد ، پس شایسته این نیست که در کنار شما باشد . وقت خود را با کسانی سپری کنید که شما را به بزرگی یاد می کنند ، نه کسانی که شما را دستکم می گیرند.
آنچه به خودمان می گوییم باورهای ما را شکل می دهد
سومین و مهم ترین راه شکل دادن باورهای تان ، سخنان و افکار شما نسبت به خودتان یا برنامه ریزی درونی شماست.
هر سخن ، عملکرد و فکری که وارد ضمیر نیمه خودآگاه تان می شود، نتیجه ای منفی یا مثبت ایجاد خواهید کرد. اگر نکته مثبتی .ارد ان کنید ، نتیجه مثبی ایجاد خواهید کرد هر چیزی را که در ذهناتن قرار دهید ، هر فکر ، هر سخن ، و هر عملکردی ، وارد ذهن نیمه هوشیارتان می شود و این سپرده های ذهنی هویت واقعی شمارا می سازد .
کلیپ انگیزشی : 5 قانون موفقیت آرنولد
ضمیر نیمه خودآگاه تان موفقیت شما را به طور کامل تحت کنترل دارد ، زیرا قدرت نامحدود تری نسبت به ضمیر خودآگاهتان دارد. او هر چه شما می گوید را باور دارد و بر اساس آن عمل می کند . بنابراین ، اگر به خودتان بگویید که بی پول هستید ، خسته هستید و از شغل تان نفرت دارید ، ضمیر نیمه خودآگاه تان راهی برای خلق و تشدید آن پیدا می کند . اگر به خودتان بگویید ثروتمند، پرانرژی و خوشحال هستید ، ضمیر نیمه خودآگاه تان با تمام قدرتی که دارد ، هر کاری می کند تا آن واقعیت را خلق کند و این یعنی باورهای قدرتمند.
یک پیشنهاد مخصوص به شما ذهن ایده آلی عزیز کتاب صوتی قانون توانگری یک محصول فوق العاده که تاثیرگذاری آن بیش از کارگاه های آموزشی و سمینارهای موفقیت می باشد. یک محصول ارزشمند درباره کسب موفقیت و ثروت و زندگی شرافتمندانه.
در راه موفقیت قدم بردارید و هم اکنون روی تصویر زیر کلیک نمایید.
دیدگاهتان را بنویسید