كارآفرينان موفق جهان
ثروتمندترين مرد كشور مالزي كه در حال حاضر در هنگ كنگ اقامت دارد با سرمايه اي معادل ۵ ميليارد دلار در ليست ثروتمندترين هاي سال ۲۰۰۵ جهان قرار گرفته است. اگرچه قرار گرفتن نام او را در اين ليست بايد به انباشت دارايي هايش نسبت داد اما شهرت او در كشورهاي مالزي و حتي كشورهاي اطراف تنها به سبب مال و ثروتش نيست. دو ويژگي بارز اين پيرمرد ۸۲ ساله كه از دوران جواني همراه او بوده است سبب برتري او ازديگران در اذهان عمومي شده است.
ويژگي اول او نحوه زندگي و تعاملات اجتماعي اش ميباشد. او حتي در اين روزهاي پيري و كهنسالي همچون يك نجيب زاده با رعايت تمامي اصول و نرم هاي اجتماعي در مقابل ديدگان عموم ظاهر مي شود. كساني كه ساليان سال همراه اوبوده اند هرگز لحظه اي را به ياد نمي آورند كه او برخوردي خارج از چارچوب قرار دادي خود به نمايش گذاشته باشد.
ويژگي دوم خنده رويي و خوش برخوردي اوست. اين مساله چنان دربين كساني كه با اوآشنايي دارند به وضوح به نظر مي رسد كه آنها به طنز علت شيريني برخورد او را درسروكار داشتنش با شكر و تجارت آن مي دانند. نكته جالب اينجاست كه حتي در هنگام عقدقرار دادهاي مهم تجاري اين خنده رويي و خوش برخوردي بارها و بارها سبب كوتاه آمدن رقبا و طرفين قرار داد شده و پيروزي نهايي او را سبب گشته است.
رفتار شيرين او بااطرافيان موجب شده تا مديران جواني كه هم اكنون تحت تعاليم آموزه هاي او مشغولفراگيري فنون تجارت هستند،با فراغ خاطر و بي هيچ دغدغه تمامي رمزو رازهاي موفقيت دركسب و كار را از او جويا شوند و در سمت هاي آتي خود به كار برند.
اما در تمامي اين مدت عليرغم داشتن اين صفات نيكو «kuok» همواره به عنوان مرد شماره يك امپراطوري اش فرمان مي راند و بر تمامي امور نظارت دارد مبادا كه لحظه اي اهدافش از ديدگان كارمندانش دور بماند و آنها به بيراهه روند.
۱- Robert kuok Hock-Nien
آقای «Robert kuok Hock-Nien در سال ۱۹۲۳ در «Johor Bahru» مالزي به دنيا آمد. پدرش يك دلال خريد و فروش مسكن بود كه تقريبا سرمايه نسبتا خوبي از اين حرفه به دست آورده بود .
پس از فارغ التحصيلي از دانشكده «Raffles » در سنگاپور به نزد پدر برگشت تاهمراه او به خريد و فروش زمين و مسكن مشغول گردد. د رسال ۱۹۴۹ ، «Robert» شركت خودرا تحت عنوان «kuok brothers Sdn Bhd» به ثبت رساند و اندكي بعد تصميم گرفت شركت را وارد معاملات شكر نمايد.
در سال ۱۹۵۷ كه مالزي خود را از چنگال استعمار انگلستان درآورد و به استقلال رسيد«kuok» فرصت را غنيمت شمرد و تجارت خود را در سراسر اين كشورگسترانيد و در فاصله زماني بسيار اندك تقريبا تمام تجارت شكر را از آن خود نمود . در دهه ۱۹۷۰ ، «kuok» كه درصد مهمي از تجارت شكر در سراسر دنيا را از آن خود كرده بود از سوي بازرگانان به لقب « سلطان شكر » خوانده شد و پس از آن به سرعت به سراغ تجارت ديگري در كنار شكر رفت تا مبادا از جريان بازار و نوسانات آن به ناگاه متضرر نگردد.
صنعت آرد اولين صنعتي بود كه بعد از شكر به سراغش رفت. با نصب بزرگترين آسياب آرد در مالزي به راحتي كنترل اين محصول را در اختيار گرفت و به سرعت روانه بازارهاي خارجي شد. چندي بعد به ساخت هتل هاي مختلف در مالزي روي آورد و پس از آن بانكي بناكرد. اوضاع قرار دادهاي تجاري او به شكلي شده بود كه به سبب هوش بالا و همچنين روابط دولتي كه به دست آورده بود، به هر حرفه اي رو مي كرد ، در يك چشم بر هم زدن تبديل به طلا مي شد و سودهاي فراواني به سوي او سرازير مي نمود.
ديگر كسي نميتوانست او را تنها سلطان شكر بنامد، حضور او در بازار آرد، نفت و گاز ، هتل سازي ،حمل و نقل و زمين و مسكن نيز تقريبا در نقش يك سلطان تمام عيار بود.
تقريبا فراي از شركت ها و دفاتر و هتل هاي فراواني كه در مالزي دارد، «kuok » دركشورهايي چون تايلند ، چين ، اندونزي ، فيجي و استراليا نيز نقش هاي مهمي در بازار اين محصولات ايفا مي نمايد و در آنها نيز شعبات بزرگ و گسترده اي دارد. نكته پاياني اينكه افزايش سرمايه او از ۱/۲ ميليارد دلار در سال ۱۹۹۷ به ۵ ميليارددلار در سال ۲۰۰۵ نشان از آن دارد كه كهولت سن هيچ تاثير نامطلوبي در روند رو به رشدبازرگاني او نداشته و نخواهد داشت.
۲- مایكل فررو ( كارآفريني از راه صبحانه ) !!
خیلی از پدر و مادرها از اینكه فرزندانشان علاقهای به خوردن صبحانه ندارند،گلهمند هستند و خیلیهای دیگر نیز اصلاً وقت خوردن صبحانه و درست كردن چای و خرید نان تازه و این قبیل كارها را ندارند. شاید بهتر است بگویم حوصله این كارها راندارند. اما اگر كمی تغییر در خوراك صبحانه بهوجود آید و به قول معروف برای بچهها میز صبحانه را جذابتر كنیم، مسلماً خواهید دید اشتیاق كودكان به خوردن صبحانهبیشتر میشود.
پزشكان مهمترین وعده غذایی روز را صبحانه میدانند و حتی افراد چاق را به خوردن صبحانه تشویق میكنند. اروپاییان كه در صنعت غذاسازی از ما جلوتر هستند دایماً درحال معرفی خوراكیهای جدید هستند و ما همچنان نان و پنیر و كره را برسر میز صبحانه می گذاریم.
هر چند هیچ ایرادی در نان و پنیر و … نیست ولی بهتر است برای خوراندن آن به بعضی از فرزندانتان سفره صبحانه را جذابتر كنید. این مشكل نه قفط در بین ماكه در بین غربیها هم مشهود بوده است. به همین خاطر در دهه ۱۹۴۰ یك شركت اروپایی،محصول جدیدی به نام «نوتلا» (Nuttella) به كسانی كه علاقهای به خوردن صبحانه بهطور سنتی نداشتند، معرفی كرد. تا به امروز تقریباً سه نسل از اروپاییان با خوردن «نوتلا» بزرگ شدهاند. «نوتلا» را «پیترو فررو» كه یك كلوچهساز و شیرینیپز بود درشركت «فررو» تهیه كرد.
در آن زمان براثر جنگ جهانی دوم، كاكائو كمیاب بود و به همین دلیل «فررو» كاكائو رابا فندق برشته شده، روغن كاكائو و روغن گیاهی مخلوط كرد تا یك خوراكی جدید به صرفه برای مالیدن روی نان به نام «پاستا جون دوجا» تهیه كند. در فوریه ۱۹۴۶، میلادی ۶۶۰پوند از این محصول فروخته شد. «فررو» برای اینكه بتواند جوابگوی این همه تقاضاباشد، با كشاورزان محلی صحبت كرد تا بیشتر به تولید فندق بپردازند. در سال ۱۹۴۶ «فررو» محصول «سوپر كرم جون دوجا» را تهیه كرد كه ارزانتر بود.
این خوراكی آن قدر مورد استقبال قرار گرفت كه سوپر ماركتهای ایتالیا سرویس جدیدی را برای مشتریان خود به نام آغشتن راه انداختند. كودكان ایتالیایی میتوانستند با یك تكه نان به این سوپر ماركتها بروند. و سراغ این سرویس را بگیرند و سپس خدمه سوپر ماركت با یك چاقو نان بچهها را شكلاتی میكردند. در سال ۱۹۶۴،این خوراكی به «نوتلا» تغییر نام داد و بازاریابی برای آن در خارج ازایتالیا آغاز شد. امروزه «نوتلا» پرطرفدارترین غذای خامه مانند در اروپا به شمارمیرود.
در آلمان «نوتلا» پرطرفدارترین غذای صبحانه است. در ایتالیا و فرانسه نیز «نوتلا»پس از بازگشت از مدرسه در بین دانشآموزان محبوب است. «میچل فررو» متولد ۱۹۲۷ و یكی از میلیاردرهای جهان اكنون مالك شركت فررو، است.
«میچل فررو» ایتالیایی در سال ۲۰۰۲ شكلات سازی Ferrero SPA، یكی از بزرگترین شكلاتسازیهای اروپا را با فروش ۴ میلیارددلار در اختیار خود گرفته است. ازماركهای معروف این شركت Ferrero Rocher،Nuttella و همچنین Kinder Eggs یا همان تخممرغ شانسی را میتوان نام برد. تخممرغ شانسیهای «فررو» در سال ۱۹۷۴ روانه بازار شد. تخممرغ شانسیها شكلاتی هستند و داخل آنها اسباببازی مخصوص كودكان قراردارد كه معمولاً جنبه كلكسیونی برای بچهها دارد و همین باعث میشود كه مدام به خرید آنها علاقه پیدا كنند. هر چند طعم خوشمزه آنها را نیز نباید فراموش كرد.
البته اسباببازیهای داخل تخممرغ شانسیها به خاطر داشتن قطعات ریز برای كودكان زیر سه سال اصلاً مناسب نیست. اسباببازی موجود در «Kinder Eggs» ساخت یك شركت كوچك درتورین ایتالیا به نام «Produzioni Editoriali Aprile» است كه موسس آن دو برادر هستند. در آمریكا فروش «Kinder Eggs» در صورتی كه داخل آن اسباببازی باشد از سوی دولت آمریكا به خاطر مسایل ایمنی ممنوع شده است. درعوض در این تخممرغهای شكلاتی،شكلات قرار دارد. خیلی از بزرگسالان اروپایی نیز به جمعآوری اسباببازی داخل تخممرغها علاقه دارند و حتی بازاری نیز برای آن تهیه شده است. مخصوصاً در آلمان چنین بازاری طرفداران زیادی دارد.
ازاینکه این مطالب را خواندید خوشحال هستید؟
می توانید هم اکنون مشتری مطالب سایت شوید تا جدیدترین مطالب سایت برای شما ایمیل شود. لطفا روی تصویر زیر کلیک کنید.
زندگی نامه كارآفرينان موفق جهان
Carlos Ghosn (مدیر کمپانی نیسان ژاپن و رنوی فرانسه)
Carlos Ghosnاز جمله معدود مغزهای متفکری است که با قدرت اندیشه بالای خود توانسته در یک زمان هدایت دو کمپانی بزرگ را برعهده گیرد و در هر دو به عنوان یک پدیده باور نکردنی ظاهر شود. مدیریت کمپانی «Nissan Motor» ژاپن، «Renault S.A» فرانسه و همچنین عضویت در هیات مدیره امپراطوری«Sony» و شرکت «Alcoa»، تمامی اینهاشرایطی است که برای هر فرد ممکن است با تمام توان و تجربه و دانشی که داشته باشدمحال وباور نکردنی باشد. نکته جالب اینجاست که«Ghosn» علاوه بر اینها در کشور ژاپن به عنوان یک فرد موثر و دست اندر کار حرفه ای در لوازم خانگی نیز شهرت دارد!
آقای Carlos Ghosnنمونه کامل مدیری است که با آشنایی کامل از فرهنگ های مختلف،بازارهای چند ملیتی را شناسایی کرده و با استفاده از خرد و دانش بالای خود نبض هر یک از این بازارها را در اختیار خود گرفته است. مدیری که خود متولد آمریکای جنوبی است،کار رسمی خود را در اروپا آغاز کرده و اوج شهرتش را در آسیا تجربه نموده و حال هرهفته بین سه قاره آسیا، اروپا و آمریکا در حال سفر است تا مبادا از تجربیات دیگران عقب بماند.
دادن جانی دوباره به کمپانی تقریبا ور شکسته «نیسان» که حال به عنوان کمپانی شماره دو خودرو سازی ژاپن مجددا به عرصه رقابت بازگشته است، سبب شد تا نام «Ghosn» به عنوان یک اسطوره در اذهان مردم ژاپن باقی بماند. هنگامی که او در سال ۱۹۹۹ سکان هدایت این کمپانی را در دست گرفت، به همه هواداران این شرکت قول داد که در عرض دو سال مجددا آن را به روزهای پرشکوه اولیه اش بازگرداند و اگر موفق به انجام دادن اینکار نگردد، بلافاصله پس از این مدت از سمت خود استعفا خواهد کرد و همگان دیدند که بعد از مدت دو سال نه تنها نیازی به استعفای او نبود بلکه برای موفقیت او جشن های بزرگی برپا گردید.
اینکه ملیت او واقعا کجایی است مساله ای نیست که به راحتی بتوان به آن پرداخت «carlos Ghosn» در نهم مارس ۱۹۵۴ در برزیل متولد شد.پدر و مادرش اصلیتی لبنانی داشتند و او نیز با شناسنامه فرانسوی(!) در بیروت بزرگ شد. در سال ۱۹۷۴ از دانشگاه پلی تکنیک پاریس فارغ التحصیل شد و در سال ۱۹۷۸ از یکی دیگر از دانشگاه های این شهرمدرک مهندسی گرفت و بلافاصله در یک کمپانی فرانسوی ساخت لاستیک با نام «Michelin» مشغول به کار شد و در سال ۱۹۸۱ به سمت مدیریت یکی از شعبه های شرکت در پاریس درآمد.
هوش سرشار او در کار عبور از پله های ترقی را بسیار آسان گردانیده بود. به سبب توانایی ها و نظریات فوق العاده اش به سرعت مورد توجه مدیران «Michelin» قرار گرفت و در فاصله سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ به عنوان مسئول بخش تحقیق و توسعه کمپانی به خدمت گرفته شد.
پس از آن در سال ۱۹۸۶ به عنوان مسئول هماهنگی شعبات کمپانی در آمریکای جنوبی به زادگاهش بازگشت و در برزیل مشغول به کارشد. برای مدت چهار سال در آنجاماند وبازار «Michelin» را در آمریکای جنوبی قوت بخشید و بر همین اساس مدیران شرکت تصمیم گرفتند تا در اختیار گرفتن بازار آمریکای شمالی «Ghosn» را به آنجا بفرستند. دیگر برای آنها نام«Ghosn» همانند نام سردار لشکری می آمد که او را به هر ماموریتی می فرستادند، از پیروزی و کشور گشایی او مطمئن بودند. هر زمان خطری برای بازار یک منطقه احساس می شد، فورا «Ghosn» در جلسات مطرح می گردید و بلافاصله از توان او برای رهایی استفاده می کردند.
اینگونه بود که در سال ۱۹۹۰ ، «carlos Ghosn» به عنوان مسئول نمایندگی های کمپانی «Michelin» وارد آمریکای شمالی شد و فعالیت خود را آغاز نمود. ورود او به این منطقه به منزله نوسازی ساختار تمامی شعبات حاضر در آنجابود. با یک خانه تکانی گسترده در اوایل دهه ۱۹۹۰ چنان قدرتی به حضور کمپانی در منطقه بخشید که مدیران آن تصمیم به خرید کمپانی لاستیک سازی «Uniroyal Goodrich» گرفتند و از این وضعیت به مراتب خرسند به نظر می رسیدند.
با پیچیدن آوازه شهرت و توانایی مهندس «Ghosn» در سراسر جهان و میان کمپانی های بزرگ و صنعتی هر یک در تلاش برای بکارگیری او برآمدند و پیشنهاداتی را مطرح مینمودند. از میان تمامی تقاضاها از شرکت های دور و نزدیک، «Ghosn» به پیشنهاد کمپانی رنوی فرانسه را پذیرفت و در اکتبر سال ۹۶ با این کمپانی وارد قرار داد شد. دردسامبر آن سال«Ghosn» با سمت مدیریت این کمپانی در «Mercosur» مشغول به کارشد.
در این سمت او مسئولیت بخش های مهندسی، توسعه، ساخت، تحقیقات پیشرفته، عملیات قدرت وهمچنین خرید محصولات در این منطقه رابر عهده داشت. با ورود او به بازار خودرو کم کم استعدادهای ویژه او در این صنعت نمایان گشت، سیاست های اقتصادی او چنان مورد رضایت مدیران کمپانی در آمده بود که از او در جلسات مختلف به عنوان یک سیاستمدارحرفه ای نام می بردند، در مدت زمان اندکی با کاهش هزینه های اضافی و همچنین تعطیلک ردن تعدادی از شعبات کم سوده این شرکت در مکانهای مختلف، سبب کسب سود فراوان برای کمپانی گردید و از آن پس او را «le Cost Killer»- قیمت شکن- می نامیدند.
در اواخر دهه ۱۹۹۰ کمپانی نیسان ژاپن به پایان عمر خودش نزدیک شده بود. سهامداران این شرکت اقدام به فروش سهام خود کرده بودند و هر یک قصد فرار از این وضعیت بحرانی و خطرناک را داشتند. در همین زمان شرکت «رنو» با خرید ۳۷ درصد از سهام این کمپانی به نجات آن برخاسته بود. در مارس ۱۹۹۹ کمپانی فرانسوی «رنو» رسما این میزان سهام راخریداری کرد و اعلام کرد که قصد دارد جلوی ورشکستگی کامل نیسان را بگیرد.
مدیران این کمپانی بسیار آسوده و با زبانی بسیار ساده سخن از رهایی نیسان از خطر سقوط میدادند و با اعتماد به نفسی بالا اعلام می کردند که کمپانی آنها توان انجام این عملیات نجات را دارد. البته آنها حق داشتند، چرا که از نیروی متخصصی بهره می جستندکه همواره در لحظات بحرانی، نجات بخش خواهدبود و در کارنامه خود پیروزی ارزنده ای را ثبت نموده است.
در ژوئن سال ۱۹۹۹ «carlos Ghosn» برای نوسازی و نجات نیسان به ژاپن فرستاده شد. پس از یکسال تحقیق و بررسی در ژاپن، در ژوئن ۲۰۰۰ او رسما مدیریت کمپانی را بر عهده گرفت و متعهد شد که در عرض دو سال مجددا نیسان را به همان توانمندی باز خواهدگرداند. برای بسیاری این صحبت تنها یک بلوف و یا یک شعار تلقی می شد اما آنان که «Ghons» را می شناختند به خوبی به تحقق این مساله واقف بودند.
مشابه عملکردش در «رنو » این بار نیز او اقدام به حذف هزینه های اضافی نمود، تعطیلی بسیاری از شعبات راکد، کاهش بسیاری از هزینه های داخلی و خرج و مخارج رسمی کمپانی،او را قادر ساخت تا با مدیریت جدی و توانمند خود، در آغاز هزاره سوم روزنه امید رانمایان سازد. در عرض مدت زمان کوتاهی«Ghons» به مشهورترین چهره در ژاپن تبدیل شد،آنها که سن و سال بیشتری داشتند او را با افسانه های کهن ژاپنی مقایسه می کردند و توانایی او را خارج از توانایی انسان معمولی می دانستند، در اکتبر سال ۲۰۰۱ اواقدام به چاپ کتاب زندگی نامه اش نمود و در اولین ماه فروشش توانست ۱۵۰ هزار نسخه از آن را به فروش رساند که به پرفروش ترین کتاب آسیا شهرت یافت.
در سال ۲۰۰۲ ، «Ghons» به عنوان معاون کمپانی بزرگ «رنو- نیسان» و همچنین عضو هیات مدیره «رنو» نیز درآمد و سرانجام اینکه در آوریل امسال (۲۰۰۵ ) او به سمت مدیرکمپانی «رنو» منصوب شد. بر اساس نظر سنجی های انجام شده در جراید تخصصی اتومبیل درسراسر دنیا،«carlos Ghosn» به عنوان با نفوذترین فرد در صنعت خودروی دنیا در سال ۲۰۰۵ شناخته شده است.
بزرگترین و ثروتمندترین کار آفرینان دنیا
Li ka – Shing (بزرگترین و ثروتمندترین کار آفرین چین و هنگ كنگ)
امروزه در چین کمتر کسی است که نام میلیاردر معروف «Lika-shing» را نشنیده باشد،مردی که با توانایی و اراده فولادینش در چند دهه اخیر توانسته است شرکت های بزرگی را در هنگ کنگ پایه ریزی نمایدو شعبات آنها را به کشورهای آمریکایی و اروپایی انتقال دهد. این مدیر موفق اخیرا بر اساس رده بندی مجله«Forbes» با سرمایه ای معادل ۱۳ میلیارد دلار به عنوان ثروتمندترین فرد در چین و هنگ کنگ شناخته شده است.
در سال ۱۹۲۸ «Li ka-shing» در «chaozhou» کشور چین به دنیا آمد. خانواده او علاقه فراوانی به علم و دانش داشتند و از همین رو تمام فرزندان را از همان سنین کودکی به فراگیری علوم مختلف تشویق می کردند. در سال ۱۹۴۰ هنگامی که او ۱۲ ساله بود، پدرش تصمیم گرفت تا محل زندگی خانواده را به هنگ کنگ منتقل سازد.
اگر چه با مهاجرت خانواده به هنگ کنگ آنها از صدمات جنگ و درگیری آن سال ها رهایی یافتند، اما اندکی بعد، پدر در بستر بیماری افتاد و سرانجام در سا ۱۹۴۳ جان سپرد. با مرگ پدر،«Li ka-shing» که فرزند ارشد خانواده بود ناچار به ترک تحصیل و یافتن شغلی مناسب جهت گرداندن اوضاع مالی خانواده و خواهر و برادر کو چکش شد. پسر ۱۵ ساله ابتدا به یک کارخانه بند ساعت سازی رفت و مشغول به کار شد. چندی بعد در یک فروشگاه لوازم پلاستیکی به عنوان فروشنده به کار مشغول شد. اندکی بعد به سبب کار فراوان و لیاقت وذکاوتی که از خود به نمایش گذارده بود، به عنوان مسئول فروش فروشگاه و پس از آن نیزمدیریت اصلی فروشگاه را بر عهده گرفت.
در سال ۱۹۵۰ با سرمایه نسبتا قابل قبولی که خود پس انداز کرده بود یک کارگاه ساخت لوازم پلاستیکی برای خودش دست و پا کرد و نام آن را «cheung kong» گذاشت. دیری نپایید که کارگاه کوچک «cheung kong» به یک کمپانی بزرگ ساخت اسباب بازی و گل های پلاستیکی تبدیل شد.
در سن ۳۰ سالگی نیز در کنار کمپانی و کارخانه، اقدام به خرید زمین و املاک در هنگ کنگ نمود بطوریکه در عرض مدت کوتاهی پس از دولت حاکم بر هنگ کنگ، او بزرگترین زمیندار این منطقه شناخته شد. دیگر تقریبا همه مردم با نام او به عنوان یک سرمایه دار بزرگ آشنا شده بودند.
کسی که از سن ۱۵ سالگی با کارگری دریک کارخانه به عرصه تجارت قدم گذارده بود و حال با در اختیار داشتن چهار کمپانی بزرگ و نامدار«cheung kong» ،«Hutchison Whampoa» ،«cheung Kong infrastructure» و«Hong kong Electric Holdings» به عنوان ثروتمندترین کار آفرین چین و هنگ کنگ لقب گرفته بود.
کمپانی های او هم اکنون در بیش از ۲۴ کشور دنیا چون ایالات متحده، کانادا،انگلستان، آلمان و فرانسه شعبه دارند و بازار کالاهای این کمپانی ها بیش از ۴۵۰میلیارد دلار برآورده شده است. البته فعالیت «li ka-shing» در کشورهای دیگر تنها به این موضوع ختم نمی شود، انواع هتل، ترمینال های مسافری، کارخانجات کوچک محصولات متنوع، کمپانی های ارتباطی، کمپانی های حمل و نقل و انرژی همه و همه در کنارمستقلات او در کشورهای مختلف از جمله دارایی های او محسوب می شوند.
اما راز موفقیت او در چیست؟ اولین مساله ای که در چشم آشنایان و دوستان او جلوه گرمی شود، اعتماد به نفس فوق العاده اوست. او با اعتماد به نفسی بی نظیر توانست ازکارگری و فروشندگی به چنین مقامی دست یابد. مورد دوم، سخت کوشی اوست. هیچکس درمقابل او جرات ابراز خستگی ندارد چرا که او حتی در همین سنین کهولت از همه بیشترفعالیت می کند.
مورد سوم را می توان عشق و علاقه فراوان او به تحصیل علوم مختلف ونوین دانست. اگر چه او در دوران نوجوانی موفق به ادامه تحصیل نشد اما این امر هرگزسبب نشد که او از مطالعه کتب مختلف دورماند. او از همان دوران و تا به اکنون که به سنین کهنسالی رسیده است. هر شب بدون استثنا پیش از خواب چند صفحه مطالعه می کند ونزدیکان او هرگز شبی را به یاد ندارند که بدون کتاب به تختش برود. اما عامل چهارم را که می توان مهم ترین علت تمایز او از دیگر کار آفرینان و مدیران صنعتی در این پهنه سخت رقابت دانست، خلاقیت و نوآوری اوست در تمامی قلمروی صنعتی اش و برای تمامی محصولاتش، در برهه های زمانی مشخص با بکار گیری خلاقیت ذاتی اش نوعی نوآوری پدید می آورد که اگر چه اندک اما فاصله او را از رقیبانش بیشتر می سازد. «li ka-shnig» دراین زمینه شهرت عجیبی بدست آورده است.
به گونه ای که دیگر برای همگان- چه مصرف کننده، چه مدیران کارخانه هایش و چه رقبای تجاری اش- به مساله ای عادی تبدیل شده که حتی اگر محصول با فروشی بسیار عالی همراه باشد،باز هم او با رسیدن موعد مورد نظر،به گونه ای شکل، کیفیت و یا کمیت آن را تغییر می دهد تا بازار و مصرف کنندگان به یک شکل خاص عادت نکنند و اینگونه رقبا از تولید مشابه به سود کلان دست نیابند.
اینها همه از مواردی است که سبب شده «Li ka-shing » در چین و هنگ کنگ به عنوانمقتدر ترین مدیر و سرمایه دارترین کارآفرین شناخته شود.
داستان زندگی موفقترین افراد دنیا
دكتر جان پمبرتن (داستان شهرت و موفقيت كوكاكولا )
ابتدا كوكاكولا به عنوان يك شربت تقويتي مصرف داشت و امروز يك نوشابه به نشاط انگيز به شمار ميآيد. در سال ۱۹۲۵ كوكاكولا فروش ميليونياش را آغاز كرد و در سال ۱۹۴۰ در ۴۰ كشور عرضه شد. مارك Sprite اين نوشابه در سال ۱۹۶۱ وارد بازار شد و در سال ۱۹۸۲ كوكاكولاي رژيمي، بر تنوع محصولات اين شركت افزود. در ماه مه ۱۸۸۶، كوكاكولا براي اولين بار توسط دكتر جان پمبرتن (John Pem-berton) داروسازي اهل آتالانتا (جورجيا) تهيه شد.
جان پمبرتن مواد اوليه كوكاكولا را در يك كتري برنجي در حياط پشتي خانهاش تركيب كرد. فرانك رابينسون، كتابدار جان پمبرتن، براي محصول كارفرماي خود، نام كوكاكولا را برگزيد، وي علاوه بر آگاهي از علم كتابداري، خطاط خوبي بود و نام كوكاكولا را به گونهاي خطاطي كرد كه هنوز هم به عنوان آرم اين شركت مورد استفاده است.
نوشابه كوكاكولا براي اولين بار در داروخانه ژاكوب (Jacob) در آتالانتا در ۸ مه ۱۸۸۶ عرضه شد. در آن ايام حدود ۹ عدد از اين نوشيدني روزانه به فروش ميرفت و مجموع فروش آن سال كوكاكولا فقط حدود ۵۰ دلار بود، نكته خندهدار اين است كه در كل اين نوشيدني براي توليدكنندهاش بيش از ۷۰ دلار هزينه در برداشت؛ يعني سال اول، براي جان پمبرتن سال ضرر بود.
در سالهاي اول، كوكا بيشتر مصرف دارويي داشت و به عنوان يك نوشابه تقويتي مصرف ميشد چرا كه علاوه بر شربت دانه كولا كه سرشار از كافئين بود، حاوي عصاره كوكائين نيز بود. به تدريج كوكاكولا جايش را در ميان نوشابهها باز كرد و به يكي ازمعروفترين نوشيدنيهاي آمريكا تبديل شد.
حضور آسا گرييگزكاندلر (Asa grigscandler) داروسازي ديگر از آنتالانتا، در شركت كوكا، و همكاريش با پمبرتن توليد اين نوشابه را در سالهاي ۱۸۹۰ تا ۱۹۰۰ تا بيش از ۴۰۰۰ درصد افزايش يافت. تبليغات عامل مهمي در موفقيت پمبرتن و كاندلر بود. تا پايان سده مورد نظر كوكاكولا طرفداران بسياري در آمريكا و كانادا به دست آورد. حدودا درهمان زمان بود كه شركت كوكاكولا نسبت به فروش شربت دانههاي خود به شركتهاي مستقل و زنجيرهاي (كه جواز فروش اين محصول را داشتند) مبادرت كرد حتي امروز صنعت نوشابه سازي آمريكا همين روش را دنبال ميكند.
تا دهه ۶۰، نوشيدنيهاي گازدار، چه در شهرهاي بزرگ و چه در شهرهاي كوچك در داروخانهها و در بستني فروشيها عرضه ميشدند. ولي به دليل پاتوق افراد مختلف شدن اين اماكن داروخانهها از فروش اين محصولات سرباز زدند در نتيجه اين نوشابه سر از رستورانها و ساندويچفروشيها درآورد. ۲۳ آوريل سال ۱۹۸۵، فرمول كولاي جديد بر ملا شد و شركت مذكور را با مشكل مواجه كرد. با اين وجود در حال حاضر، مصرف روزانه كوكادر جهان بالغ بر ۷ ميليارد دلار ميشود.
Kenneth Cole (كارآفرين صنعت پوشاك)
در دنياي امروز كه پر شده از اسمها و ماركهاي مختلف، بسياري از ما از وسايلي استفاده ميكنيم كه كوچكترين اطلاعي راجع به سازنده آن و يا طراح اصلي آن نداريم. يكي از اين موارد كه فوقالعاده در تمامي كشورهاي كوچك و بزرگ يافت ميشود، نامهاي متفاوت كفش و پوشاك است كه هر روز نامي جديد راهي بازار ميگردد و مصرفكنندگان بدون توجه به نام آن تنها براساس كيفيت و قيمت آن را خريداري مينمايند.
احتمالا كساني كه با نام و ماركهاي خارجي آشنايي دارند، نام « Kenneth Cole» راشنيدهاند، اما نميدانند كه اين نام از كجا آمده است، متعلق به يك فرد است و يا تنها يك مارك ساختگي است؟! بسياري از كفشهاي زنانه، لباسهاي مردانه و زنانه و حتي طلا و جواهرات امروزي با مارك« Kenneth Cole»راهي بازار ميشوند، اما اين « Kenneth Cole» كيست؟
در اواخر دهه ۱۹۵۰ در نيويورك در يك خانواده متوسط به دنيا آمد. پدرش «Charlie Cole» توليدكننده نوعي كفش زنانه بود كه با توجه به تغييراتي كه در مدلهاي كفش به وجود ميآورد، هربار از استقبال بسيار خوبي بهرهمند ميشد. اين امر سبب شده بود كه هميشه اعضاي خانواده در كنار هم پيرامون مدلهاي جديد و نحوه طراحي كفش با يكديگربه گفتگو بپردازند و بدين ترتيب جو خاصي در خانه پديد آمده بود؛ اما عليرغم تمامي اين صحبتها، « Kenneth » علاقهاي به طراحي از خود نشان نميداد و ترجيح ميداد كه جهت ادامه تحصيل وارد دانشگاه شود.
از همينرو تصميم خود را مطرح كرد و قرار شد از سال جديد او به دانشگاه برود و در رشته حقوق مشغول به تحصيل شود. پدر نيز با اين تصميم او موافقت كرد و قرار بر اين شد تا در فصل تابستان پيش از شروع كلاسها « Kenneth » در مغازه پدر مشغول به كار شود تا بتواند مخارج اوليه تحصيل خود راپرداخت نمايد.
طرز فکر کارآفرینان برتر جهان
با شروع كار نزد پدر، « Kenneth » دريافت كه چندان هم نسبت به اين شغل بيعلاقه نيست و اندكي بعد چنان دلبستگي به آن پيدا كرد كه يكباره تصميم خود را مبني برادامه تحصيل فراموش نمود. در پايان تابستان او تصميم گرفت كه در نيويورك نزد خانوادهاش بماند و در همين حرفه مشغول به كار شود.در سال ۱۹۸۲ زماني كه تمام فوت و فن لازم در اين حرفه را آموخت، تصميم گرفت كه براي خود به طور مستقل كار كند و از اين رو شركتي تحت عنوان «Kenneth Cole» بنا كرد تا در زمينه طراحي كفش و مدهاي جديد آن به كار بپردازد.
در ابتداي امر اروپا و بازارهاي كفش آن را نشانه گرفت، اما از آنجا كه هيچكس با نام او آشنايي نداشت، كار با سرعت بسيار اندكي جلو ميرفت تااينكه در اولين نمايشگاهش در هتل هيلتون «Manhathan» توانست با درخشش فوقالعادهاش سري در ميان سرها درآورد. روند كار اينگونه بود كه جهت اجاره هر يك ازغرفهها در اين نمايشگاه ميبايست پول كلاني هزينه ميشد و از آنجا كه « Kenneth » چنين توانايي را در خود نميديد تصميم گرفت كاري متفاوت از ديگران انجام دهد.
او بازيركي هرچه تمامتر نام شركتش را به «Production Kenneth Cole» تغيير داد و اينگونه ادعا كرد كه يك كمپاني توليد فيلم دارد و قصد دارد فيلمي بسازد تحت عنوان «تولد يك شركت توليدي كفش» و آن را در نمايشگاه به نمايش درآورد. مسئولين نمايشگاه به راحتي با طرح او موافقت كردند و « Kenneth » توانست در طي مدت دو روز و نيم با نمايش فيلم در هتل هيلتون، چهار هزار كفش خود را به فروش برساند و اينگونه بود كه تجارت اوآغاز شد.
در سال ۱۹۸۵ با استفاده از اين ترفند، با يك تير دو نشانه زد. در اين سال او به تبليغات جهت لزوم آگاهي مردم از بيماري ايدز پرداخت و يك فيلم تبليغاتي جهت هشدار در مورد اين معضل ساخت. اگرچه افراد حاضر در اين فيلم همه با پاي برهنه حركت ميكردند و هيچيك كفشي برپا نداشت، اما بسيار موفقيتآميز بود چرا كه هم خود را درجرگه مبارزان ايدز معرفي كرده بود و هم نام و مارك خود را بيش از پيش مشهور ساخته بود.
اين روند او همچنان ادامه داشت.
در مرحله بعد به ديگر معضلات اجتماعي همچون روابط نامشروع خطرناك و همچنين مساله بيخانمانها روي آورد و در مورد اين مسائل فيلمهاي تبليغاتي تهيه كرد. حال او ديگر علاوه بر يك توليدكننده و طراح، به نام يك انسان بشردوست نيز شناخته شده بود. در موارد متعدد و در مناسبتهاي گوناگون مقداري از سودفروش خود را به موسسات گوناگون كه به معضلات اجتماعي ميپرداختند، ميبخشيد و آنهارا در اين راه ياري مينمود.
در سال ۱۹۸۶، « Kenneth » با «Mario Cuomo» دختر فرماندار سابق نيويورك ازدواج كردو از اين طريق وارد عرصه سياست شد. پيشرفت او در اين عرصه نيز همچون تجارت با زيركي همراه بود و توانست به سرعت با خانواده «كلينتون» و «كندي» رابطه دوستانه نزديكي برقرار كند؛ تا جايي كه «بيل كلينتون» او را يكي از همبازيهاي گلف خود ميداند وروزهاي تعطيلش را با او ميگذراند.
در سال ۱۹۸۸ « Kenneth » دامنه فعاليت تجاري خود را گسترش داد و وارد بازار عينكهاي آفتابي شد. در سال ۱۹۹۴ نيز با ورود كامل او به عرصه پوشاك مردانه و زنانه و طراحي انواع لباسهاي مختلف چنان شهرتي از آن خود كرد كه بعدها هيچكس از ورودمارك، « Kenneth Cole» به بازار كيف و ساعت متعجب نشد.
در حال حاضر با داشتن بيش از ۸۰ شعبه و ۴۵۰۰ مغازه كه اجناس او را به فروش ميرسانند، « Kenneth Cole» امپراطور قلمرويي است كه تنها در سال ۲۰۰۴ درآمدي معادل ۵۱۵ ميليون دلار داشته است. او همچنين قصد دارد كه با استفاده از نام و شهرتش وارد عرصه سياست نيز شود و در اين زمينه به فعاليتهاي جديتري بپردازد.
چيرو هوندا
چيرو هوندا در سال ۱۹۰۶ در روستايي كوچك، در ژاپن به دنيا آمد.
هوندا مطالعه خود را به مجله اي بنام دنياي چرخها محدود كرد. روزي هنگام ورق زدن آن مجله چشمش به يك آگهي استخدام افتاد. شركت آرتي شوكاتي توكيو، به يك شاگرد تعمير كار نياز داشت. او از آن شركت تقاضاي كار كرد، كه موافقت شد.
بيست ساله بود كه مدير به او پيشنهاد داد شعبه اي از شركت آرت شوكاتي در دهكده اش باز كند. او مجبور بود كه گاهي تمام شب را نيز كار كند.
هوندا به اين فكر افتاد كه در ۳۰ سالگي نخستين اختراع خود را به ثبت برساند.
هوندا به اين فكر افتاد كه از رئيس خود جدا شود، تمام اندوخته خود را به خريد توكاي شويكي اختصاص داد. نخستين رينگ و پيستونهاي او آنطور بايد و شايد با استاندارد هاي معمول آن زمان مطابقت نمي كرد و قابل عرضه نبود. سنگيني بار مسئوليت كمي هوندا را خم كرده بود. پس از گذراندن دوره نقاهت، هوندا با كوله بار مختصري از اطلاعات فني به كارخانه بازگشت تا توليد رينگ و پيستون را با كيفيت برتر از سر بگيرد.او در اين بازي برنده شد او موسسه تحقيقات هوندا را پايه گذاري كرد.
هوندا با شكوفائي مجدد حرفه اش در سال ۱۹۴۸ ، يك كارگاه موتور سيكلت داير كرد. چند سال بعد توليدات شركت هوندا همه جا پيچيد و مدلهاي گوناگون آن به بازار هاي جهان عرضه شد. شركت هوندا در سال ۱۹۶۲ به طور رسمي اعلام كرد كه به جرگه توليد كنندگان اتومبيل پيوسته است. زندگي هوندا را با دستور العمل هايي كه براي كسب موفقيت در پنج عبارت زير خلاصه كرده به پايان مي رسانيم.
همواره بلند نظر و با نشاط باشيد.
به نظرهاي معقول اهميت دهيد، به انديشه هاي تازه توجه داشته باشيد و اوقات خود را صرف بهبود توليد كنيد.
كارتان را دوست داشته باشيد و بكوشيد تا آنجا كه ممكن است كار را براي خود دلپذير كنيد.
بي وقفه تلاش كنيد تا آهنگي موزون و آرام به كار خود بدهيد.
ارزش تحقيق و تلاش را در نظر داشته باشيد.
بیژن پاکزاد
بیژن پاکزاد، یکی از این عرضهکنندگان گرانترین اقلام و سفارشات، برای پولدارترین ساکنین روی زمین است. او در یک خانواده فوقالعاده پولدار در تهران متولد شد. جهت تحصیل به مدرسه پولدارهای سوئیس، یعنی “Le Rosey ” رفت و در آنجا با شاهزادههای بزرگ مانند “پرنس ریتر” همکلاس شد. درحقیقت تعداد زیادی از مشتریانش را بیژن در همان مدرسه سوئیسی شناسایی و شکار کرد. او همانجا دریافت که سلیقهی آدمهای پولدار چگونه است و به چه شکلی میتوان نظر آنها را برای خرید و سفارش اجناس به سوی خود جلب کرد.
“بیژن پاکزاد” اکنون درآمد سالانهاش از فروش عطرها و ادکلنهای “DNA ” بیش از ٣٠٠ میلیون دلار در سال است و صاحب یکی از با شکوهترین و گرانقیمتترین فروشگاههای نیویورک است که درب این فروشگاه، فقط به روی مشتریان خاص و به سفارش آنها باز میشود.
بیژن دارای یک هواپیمای جت خصوصی نیز هست. آن دسته از مشتریانی که نمیتوانند به فروشگاه او بیایند، او شخصاً به نزد ایشان میرود و برای آنها مدل لباس، تی شرت، عطر و …. طراحی میکند. او یک پولآفرین واقعی است و خیلی از پولدارها و توانگرهای دنیا به داشتن نام او روی عطر خود یا لباسهای خویش افتخار میکنند. اجازه دهید تا با بیژن مصاحبهای داشته باشیم :
راز نیرومندی و جوان ماندن من در این است که هر روز چیز تازهای یاد میگیرم.
بیژن چه اتفاقی افتاد که تو یکباره تبدیل به یک اسطوره در جهان مد و هنر شدی ؟
بیژن: راستش را بخواهید از همان کودکی احساس میکردم فرد مشهوری میشوم. پدرم میخواست من دکتر یا وکیل شوم. رشته تحصیلیام مهندسی بود که هیچ علاقهای بدان نداشتم، همه شوق من به جانب طراحی بود و با علاقه وصفناپذیری بدان میپرداختم. از سوئیس به آمریکا رفتم و در آنجا در رشته بازاریابی به تحصیل پرداختم و همانجا این فکر در من قوت گرفت که مد اروپا را به آمریکا بکشانم.
چگونه موفق شدی اعتماد این همه آدمهای متفاوت را بسوی خود جلب کنی ؟
بیژن : با اهمیت دادن به تکتک مشتریانم. هدف من همیشه شناختن مشتری و توقعات اوبوده است. حتی امروز نیز با اینکه تعداد مشتریان بسیار زیاد شده است، من تکتک آنها را میشناسم. به عنوان مثال لباس یک ستاره سینما باید با یک قاضی دادگاه متفاوت باشد، وقتی لباس را برای فردی طراحی میکنم، باید بدانم که او در آن لباس چه خواهد کرد. در مورد من جوکی ساختهاند با این مضمون “افراد مانند وودی آلن داخل فروشگاه میشوند و مانند کری گرانت خارج میشوند”.
درچه سالی اولین نمایشگاه مد را برگزار کردی ؟
بیژن : در سال ١٩٧۶ با کمک مالی یکی از هموطنانم نمایشگاهی مجلل ترتیب دادم. نمایشگاه دارای میزهایی از سنگ مرمر کمیاب و لوسترهایی گران قیمت بود و افرادی مانند “خوان کارلوس” پادشاه اسپانیا، شاه اردن و سلطان بروئنی را به خود جلب نمود.
اولین برخورد کارگزاران تو پس از ورود مشتری چگونه است؟
بیژن : من از آنها خواستهام قبل از هر پرسشی ابتدا از او پذیرایی بعمل آورند و سپس با او گفت وگو داشته باشند. از علایق وسوابق و اهدافش اطلاع حاصل نمایند و از این طریق بتوانند نوع لباس مورد علاقهاش را طراحی کنند، مثلاً هنگامی که “رونالد ریگان” رییس جمهور سابق آمریکا از من لباس گرم خواست، پارچه جین را با آستری از پوست مینک برایش طراحی کردم. البته گاهی هم اگر افراد قادر به حضور در فروشگاه نباشند، من به همراه خیاطان خود به نزد آنان میروم.
پارچههایت را از کجا تامین میکنی؟
با عشق کار کنید
بیژن : از تولیدکنندههای معتبر که قبلا آزمایش شدهاند. من ابتدا قبل از سفارش، لباسی از پارچه مورد نظر را میپوشم تا کیفیت آن را بررسی کنم و اگر مقبول افتاد، تا سه برابر هزینه اصلی را به تولید کننده پرداخت میکنم تا حقوق انحصاری آن کالا را تضمین نماید. این یکی از مشخصههای کار من است و دلیل آنهم اهمیتی است که به کیفیت کالای خود مینهم. شاید در نظر برخی، این کارها زیادهروی جلوه کند.
در مورد عطریات چه توفیقی به دست آوردهاید؟
بیژن: سالهای زیادی طول کشید تا من عطری را درست کنم که متفاوت باشد، حتی طرح شیشه آن ٨٠٠ بار پیشنویسی شد تا اینکه مورد قبول من واقع شد. من عطر زنانه نمی خواستم، مخصوصاً که لباسهای من همگی مردانه هستند. از همین رو با زنان بسیاری مصاحبه کردم تا بدانم چه بویی را برای مرد میپسندند و نهایتاً موفق شدم در سال ١٩٨٨ عطر مردانه بیژن را تولید کنم که جایزه اسکار نیویورک را برای بهترین عطر دریافت کرد. البته بعدها عطر زنانه هم تولید کردم و به پاس قدردانی از زنانی که همواره حامی من بودهاند، به ایشان تقدیم نمودم.
در یک جمله بگو برای پول کار میکنی یا عشق ؟
البته عشق به کار; من از اینکه تولیداتی منحصر به فرد دارم لذت میبرم. من به کارکردن هفت روز هفته نیاز ندارم، اما این کار را انجام میدهم چون به کارم عشق میورزم .
بیژن ! تو برای آدمهای معمولی، محصول تولید نمیکنی؟ خریداران تو قشر خاصی از جامعه هستند که شاید تعداد آنها در کل دنیا به بیست و پنج هزار نفر هم نرسد. چرا این طبقه خاص از جامعه را به عنوان مشتریان اصلی خود انتخاب کردهای ؟
این مساله چندان هم درست نیست . هر چند عطرهای بیژن یا لباسهای بیژن گران قیمتاند، اما خیلی از انسانهای معمولی هم میتوانند آن را در مغازههای معتبر کشورشان خریداری کنند. من برای پولدارترینهای روی زمین حساب جداگانهای باز کردهام، اما این دلیل نمیشود کسانی را که خیلی پولدار نیستند درنظر نگیرم. بسیاری از بازدیدکنندگان فروشگاههای زنجیرهای بیژن، در نیویورک و در دنیا از طبقه عادی و نسبتاً مرفه جامعه هستند.
موفقیت فوقالعاده کنونی خود را نتیجه چه میدانی ؟
بیژن : نتیجه مطالعه، تأمل و شکار فرصتهای طلایی، تخصص و علاقهی من در علم شیمی است و در سال ١٩٨١ موفق شدم جایزه ” lg Nobel” را به خاطر عرضه عطرها و ادکلنهای “DNA ” به نام خودم بگیرم. من با عرضه این عطرها و ادکلنهای جادویی، ابتدا برای مردان و بعد برای زنان توانستم معنای عطر واقعی را به مردم بشناسانم و از این راه به ثروتی رویایی دست یابم. درحال حاضر درآمد سالانه من از بابت فروش عطرهای بیژن در سطح جهان، قریب ٣٠٠ میلیون دلار است ، حال آنکه در آمد حاصل از طراحی لباس، یک دهم آن یعنی سی میلیون دلار در سال است.
من به این اصل معتقدم که اگر قرار باشد ” کائنات”، ایدهای را به ذهن و دل یک انسان الهام کند، به سراغ انسانی میرود که آمادگی علمی و ذهنی پذیرش آن الهام را داشته باشد. من از همان دوران تحصیلی به دنبال عرضه محصولی به رقیب و گران قیمت میگشتم و عطرها و ادکلن های ” DNA ” همان چیزی است که سالهای جوانیام را در جست وجوی آن سپری ساختم. در حال حاضر موسسه بزرگ تولید عطرهای بیژن را به نام سه فرزندم نمودهام تا آنها از همین الان که زندهام، مدیریت و راهبری بزرگترین و ثروتمندترین شرکت عطر سازی دنیا را بیاموزند.
میگویند فروشگاهی قصرمانند داری که آن را برای پولدارترین ساکنین روی زمین آماده نمودهای تا برای ساعتی در سکوت و آرامش هز چه را میخواهند از آن جا بخرند. چه شد که به فکر ساختن این فروشگاه قصر مانند افتادی ؟
بیژن : شم اقتصادی! من یک تاجرزادهام و در خانوادهای بزرگ شدم که فرهنگ پول سازی و پولآفرینی در آن غالب بود. بر این باورم که در رگهای من به جای خون، رودخانهای از طلا جاری است و تکتک سلولهای وجود من از الماس ساخته شدهاند. من خودم را بسیار گرانبها میدانم و بر این اعتقادم که اگر یکی از پولدارهای دنیا به نیویورک بیاید و بخواهد از فروشگاهی خرید کند، حتماً باید این خرید از فروشگاه من صورت گیرد. یک سفارش چهار صد هزار دلاری، حداقل خریدی است که من از مشتریانم انتظار دارم و مشتریان من نیز خوب میدانند چه موقع از من، باز کردن درب فروشگاه را تقاضا کنند. فروشگاه بیژن هر چند به صورت شبانهروزی فعال است اما درب آن فقط به روی مشتریان خاصی باز میشود. دیوارهای سفید این فروشگاه هر هفته رنگ میشوند.
آیا ثروت پدری در موفقیت شما تاثیری داشته است ؟
بیژن : الان که به گذشته نگاه میکنم، میبینم بیشتر از ثروت پدر، خلاقیت، نوآوری و خوداتکایی خودم را در این جایگاه قرارداده است .
به هر حال ثروت پاکزادیها را خیلیهای دیگر هم داشتند اما پسر هیچکدام از آنها بیژن نشد. اکنون من درموسساتم کارمندان ثروتمند را استخدام نمیکنم، بلکه شبانهروز در جستوجوی افراد خلاق و توانمند هستم. تجربه به من ثابت نموده است که این افراد در کمترین زمان قابل تصور، ثروت و مکنت را به دست خواهند آورد و میتوانند شرایط رفتاری و ذهنی لازم، برای برخورد با پولدارترینهای روی زمین را پیدا کنند.
جدیدترین ایده وخلاقانهترین محصولی که عرضه کردهای چیست ؟
بیژن : یک ضربالمثل فارسی به خاطر دارم که میگوید: زندگی پیچ وخم زیادی دارد. من هم یک عطر پرپیچ وخم با بهترین و الهامبخشترین رایحههای عالم ساختهام به نام “Bijan with a Twist ” میتوان آن را “بیژن پرپیچ وخم” ترجمه کرد. طراحی شکل ظاهری شیشه عطر و از همه مهمتر بوی دلانگیز، هیجانآور و آرامبخش این عطر که میتوانم به جرات بگویم معجونی از رایحههای متضاد اما خواستنی است، باعث شده تا من “بیژن پر پیچ و خم” را از همهی محصولاتم بیشتر دوست بدارم.
برای ایرانیانی که علاقه مندند، مانند تو در دریای ثروت شنا کنند، چه پیامی داری ؟
بیژن: اول باید لیاقت و شایستگی حفظ، نگهداری و احترام گذاشتن به ثروت را در خود ایجاد نمایید. پول و به تبع آن خریداران پولدار، وطن و ملیت خاصی ندارند. ثروت باعث میشود که آنها به راحتی به امنترین، مطمئنترین و آرامترین نقطه کرهزمین کوچ کنند. بنابراین اگر به پول بیاحترامی کنید، برای آن خط و نشان بکشید، شرط و شروط برایش تعیین کنید، به پول توهین کنید و آن را در جای نامناسب و برای خرید آشغال خرج کنید، خب طبیعی است که با اینکار بیلیاقتی خود را درحفظ پول ثابت نموده و پول و ثروت سراغ شما نمیآید! نباید هم بیاید. اصلاً چرا باید ثروت سراغ کسی برود که قصد نابودیاش را دارد! کدام پدیده عالم را سراغ دارید چنین باشد که پول دومیاش باشد؟
آدمهای پولدار دوست ندارند همه ثروتشان را صرف کمک به دیگران کنند. خیلی از آنها مایلند با ثروتی که به دست آوردهاند، از زندگی لذت ببرند. آنها میخواهند با ثروت خود بهترینها را بخرند. بهترین احترام را دریافت کنند. با مودبترین یا تمیزترین و با تیزهوشترین انسانها دمخور باشند. خوب طبیعی است اینجا همان جایی است که “بیژن” و همه آدمهایی که علاقهمندند مانند او در دریای ثزوت شنا کنند، وارد عمل شوند.
به خاطر دارم روزی یکی از میلیونرهای آفریقایی برای خرید به قصر فروشگاهی من در نیویورک آمد. او در فضای آرام و دلنشینی که من، حساب شده در تمام فروشگاه ایجاد کردهام، قدم زد و با شوق وصفناپذیری اجناس داخل فروشگاه را بازدید نمود. ناگهان حالش به هم خورد وروی پلهها و فرشهای نفیس استفراغ کرد. خدمتکاران وکارکنان فروشگاه بلافاصله چهره درهم کشیدند و خواستند واکنش نشان دهند که با نگاهی سریع به همه آنها گفتم که حق ندارند چنین کنند.
وقتی بازدید تمام شد و آن میلیونر با یک خرید ٢٠٠ هزار دلاری از فروشگاه خارج شد، از خدمتکاران خواستم راهپله و فرشها را تمیز کنند. به آنها گفتم که مشتری وقتی وارد مغازه میشود، درحقیقت صاحب آن است، چرا که بالقوه میتواند هر کالایی را بخرد. این حق مشتری است و باید به این حق او احترام گذاشت .
آیا از زندگی لذت میبرید؟
بیژن : چرا نه؟ اگر لذت نبرم چه کنم؟ زندگی من مال خودم است و دوست دارم آن را هر طوری که میخواهم احساس کنم. چرا نباید چنین کنم ؟
ممکن است یک نمونه از شیوه تبلیغات خود را بیان کنی ؟
بیژن: یکی از آخرین تبلیغات من اینطور آغاز میشود: یکی بود یکی نبود، در سرزمینی دور مرد جوانی زندگی میکرد که به کیفیت عشق می ورزید.
شما بعد از خواندن این مقاله ارزشمند كارآفرينان موفق جهان : تجربه های ارزشمند خود را در این زمینه با همه دوستداران ذهن ایده آل درمیان بگذارید.
شما در زمینه كارآفرينان موفق جهان چه تجربیاتی دارید؟
با توجه به علم و اطلاعاتی که از این مقاله كارآفرينان موفق جهان بدست آوردید چه اقداماتی را بلافاصله انجام خواهید داد؟
با ما در قسمت نظرات همراه باشید…
برای دیدن دانلودهای رایگان، مقالات و محصولات انگیزشی در زمینه روانشناسی ، موفقیت ، دانلود فایل صوتی ، دانلود کتاب صوتی رایگان ، و همچنین خرید و دانلود کتابهای صوتی به وب سایت ذهن ایده آل مراجعه نمایید.
مهدی سجودی
مدیر وبسایت ذهن ایده آل