تربیت کودکان شاد و با اعتماد به نفس
قوانین طلایی برای تربیت کودکان شاد و با اعتماد به نفس
جالب است که قوانین طلایی برای تربیت کودک خود بدانید و آنها را اجرایی کنید تا به یک کودک شاد و با اعتماد به نفس تبدیل شوند
قانون شماره یک : آرامش داشته باشید
بهترین والدینی که شما می شناسید چه کسانی هستند؟ آیا آنها کسانی هستند که به طور ذاتی توانایی بیان مطالب را دارند؟ یا افرادی که با انجام برخی کارهای کودکانه شاد، معتمد بنفس و متعادل پرورش می دهند؟ آیا تاکنون به رمز موفقیت آنها پی برده اید؟ بیایید به کسانی فکر کنید که آنها را زیاد ایده ال نمی دانید.
همه ی والدین خوبی که می شناسم دارای یک ویژگی مشترک هستند، آنها در هر حال آرامش دارند و بدترین والدین، آن دسته ای هستند که از کوچکترین موارد نمی گذرند. شاید آنها متوجه نیستند به عنوان والدین می توانند چه اندازه نقش موثری ایفا کنند، در حالی که بر سر مسائلی پافشاری دارند که بر توانایی آنها در والدین خوب بودن تاثیر منفی خواهد داشت.
والدینی را می شناسم که به شدت منظم و تمیز هستند و چنانچه فرزندان این افراد کفش های خود را بیرون در نیاورند، دنیای آنها زیرورو خواهد شد، هر چند آن کفش ها تمیز باشند. اگر فرزندان این والدین ریخت و پاشی بکنند، یا وسیله ای را در جای خودش قرار ندهند آنها به هم می ریزند و آشفته می شوند، حتی اگر بچه ها بعدا همه چیز را مرتب کنند.
اگر روی شلوار کودکان لکه های سبز چمن باشد، یا شیشه سس از دست آنها به زمین بیفتد، امکان استراحت و لذت بردن از این کودکان سلب خواهد شد.
دسته ای دیگر از والدین را می شناسم که به دلیل حس رقابتی ذاتی شدید خود باید فرزندانشان در هر بازی دوستانه ای که شرکت می کنند، حتما برنده باشند، یا گروهی دیگر، هربار که کودکانشان زانوهای شلوار خود را پاره می کنند، به شدت عصبانی می شوند. به طور قطع، شما هم می توانید به نمونه های متعدد دیگری از این دست اشاره کنید.
آیا می توانید تا پایان روز خوشحال بمانید
از سویی با والدین بسیار خوبی برخورد داشته ام که پذیرای کودکان خود هستند تا سروصدا و شیطنت کنند و سر تا پا گل آلود باشند. آنها می دانند باید این موجودات کوچک را تا هیجده سالگی کنترل کنند، به رشد کافی برسندو این زمان را با خوشی سپری کنند.با گذشت زمان پذیرش این قانون برای من و شما آسانتر خواهد شد، هر چند افرادی وجود دارند که هرگز با این قانون انس نمی گیرند. حفظ آرامش و خونسردی در برابر اولین کودکتان برای شما بسیار دشوارتر از زمانی خواهد بود که آخرین نوجوان شما به قصد استقلال شخصی خانه را ترک می کند.
شما باید دربرابر بچه ها به مسایل ضروری توجه داشته باشید و باقی موارد را رها کنید. هنگامیکه یک کودک سالم است و گرسنه و ناآرام نیست، اصولا دیگر نباید برای شما مهم باشد که عروسکهایش همه جا پخش است یا امروز فرصت نکرده اید او را به حمام ببرید، یا اگر به تعطیلات آخر هفته رفته اید، زیرانداز او را نبرده اید.
روی هم رفته، اگر بتوانید در پایان هر روز پا روی پا بیندازید و چای بنوشید و با شادی به یکدیگر بگویید “خدای من، آنها هنوز زنده و سالم اند و ما باید به تلاش ادامه دهیم”.
“والدین بسیار خوب پذیرای کودکانشان هستن تا سروصدا و شیطنت کنندو سر تا پا گل آلود باشند.”
قانون شماره دو : هیچکس کامل نیست
آیا تا به حال فکر کرده اید چه می شد اگر والدین تمام عیاری داشتیم؟ حالا قدری فکر کنید. تصور کنید والدین شما هنگامیکه پرورشتان می دادند عاری از خطا بودند- البته، اطمینان دارم چنین چیزی نبوده است- یا فرض بگیرید والدین کاملا کتابی و دقیقی داشته اید، یا اینکه همیشه حق با مادر شما بوده است.
هنگامیکه کودکان در حال رشد هستند به چیزهایی نیاز دارند که در طی مسیر با آن مخالفت بورزند، به کسی نیاز دارند تا او را سرزنش کنند و آن شخص شما هستید، بنابراین شما این زمینه را در اختیار آنها قرار می دهید تا به هر دلیلی سرزنش شوید.
“فرزندانتان شما را یرای چیزی مورد سرزنش قرارخواهند داد، چون همیشه این طور بوده است.”
شما هم تو این سن کامل نیستید
چه خواهدشد؟ لازم نیست اتفاق بی رحمانه یا توهین آمیزی رخ دهد، بلکه کافی است تنها از چیزی نامعقول و بی حساب عیب جویی کنید، یا مورد کوچکی مبنی بر ضعف اخلاقی او بیابید. شاید آستانه ی تحمل شما کمی از آنچه باید، کمتر است؟ شاید شما آنها را زیاد تحت فشار قرار می دهید؟ یا بیش از حد نسبت به نظم و ترتیب اتاق آنها حساسیت نشان می دهید؟ یا بهتر است بگویم چرا وسواس به خرج می دهید؟ با معایب و نقایص طبیعی خود پیش بروید.
به این ترتیب نیاز به صرف انرژی و تلاش مضاعف نخواهید داشت. شاید به صورت اتفاقی دارای ویژگی ای باشید که در اینجا مفید واقع می شود، ولی به این معنا نیست که بتوانید راحت باشید و برای ارتقا بخشیدن مهارت های پدر و مادری خود کوشش بیشتری نداشته باشید. جدای هر مسئله ی دیگر، در غیر این صورت ادامه ی این کتاب اضافی خواهد بود.
البته این بدان معناست هنگامی که نسبت به معیارهایی که برای خود مشخص کرده اید، کمی عقب می مانید، نباید آن قدرها به خود سخت بگیرید. در کل شما در پاره ای از امور با شکست مواجه نشوید، فرزندان شما به دلایلی شما را سرزنش خواهند کرد، چون همیشه این گونه بوده است.
هر چند شما کامل هم بوده اید، آنها باز هم دلیلی برای سرزنش شما خواهند داشت و کاری از شما ساخته نیست. تنها می توانید امیدوار باشید که در نهایت، وقتی آنها پدر و مادر می شوند، از این که شما کامل نبوده اید سپاسگزار باشند.
قانون شماره سه : بدانید در چه کاری استعداد دارید
در گذشته که فرزند بزرگم کودک بود نسبت به پدرهای دیگری که ساعت ها با فرزندانشان فوتبال بازی می کردند حسادت می کردم. من از این که نمی توانستم این کار را بیش از چند دقیقه ادامه بدهم خود را مقصر می دانستم، ولی تنها من نبودم.
دوستی داشتم که یک خانه ی درختی عالی برای فرزندانش در باغچه ی پشتی ساخته بود. بچه های من می گفتند:” پدر چرا ما نمی توانیم مثل آنها یک خانه ی درختی داشته باشیم؟
در اینجا به نکاتی اشاره کردم که آنها می توانستند به انجام برسانند و من نمی توانستم، ولی در حقیقت من توانایی انجام امور زیادی را داشتم که آنها نداشتند و این در حالی بود که من توانایی های با ارزش خود را نادیده گرفته بودم.
به طور مثال، من عاشق این هستم که با صدای بلند برای کودکان کتاب بخوانم. ساعت های زیادی را برای خواندن داستان های طولانی صرف می کردم و تمام شخصیت های داستان و صدای آنها و حالت های مختلف شخصیت های داستان را به نمایش درمی آوردم ولی این کار اینقدر برای من عادی به نظر می رسید که تا سال ها نتوانستم تشخیص دهم این کار هم، مانند خانه ی درختی ساختن یا فوتبال بازی کردن یک مهارت با ارزش به شمار می آید.
ممکن است شما هم اشتباهاتی را انجام دهید….
در آن موقعیت های بسیار کمیابی که پیش می آمد و می بایست به همراه فرزندانم فوتبال بازی می کردم، کاملا مشخص بود که با اجبار این کار را انجام می دهم. این دلیل بدی نبود و حتی با وجود این اجبار انجام دادن آن کار ارزشمند بود.
ولی من هرگز نتوانستم مانند دوستم باشم که علاقه مندی خود را به فرزندانش نشان میداد و این گونه آنها را شاد می کرد. البته، او نیز نمی توانست مانند من با صدای بلند داستان بخواند. نکته اینجاست که والدین قانونمند می دانند در چه کاری استعداد توانایی دارند. ما به چیزی ایراد نمی گیریم، ولی با توجه به توانایی های خود عمل می کنیم.
اگر در ورزش فوتبال استعدادی نداریم، بیشتر داستان می خوانیم، یا در خانه غذاهای لذیذ تهیه می کنیم، یا برای اینکه پیانو یاد بگیرند بی نهایت حوصله به خرج می دهیم، به آنها یاد می دهیم چگونه اتومبیل را تعمیر کنند و در فعالیت های مورد علاقه ی آنها شرکت می کنیم، مواردی مانند جنگ ستارگان، موتور سیکلت ها یا داستانها.
مهم است بدانید در چه کاری استعداد دارید و به توانایی های خود اعتماد داشته باشید. در این صورت می توانید بدون احساس ناتوانی والدین دیگر در حال انجام هر کاری تماشا کنید. در نهایت من و شما می دانیم که آن گروه از والدین هم نمی توانند هر کاری انجام دهند. هر گاه به شما حس حسادت دست داد، به خود یادآور شوید چه استعدادهایی دارید و در انجام چه کارهایی قابلیت و توانایی دارید.
“والدین قانونمند به هر چیزی ایراد نمی گیرند،بلکه بسته به توانایی هایشان عمل می کنند.”
قانون شماره چهار : گاهی می شود برخی قانون ها را نقص کرد
همه ما می دانیم که قوانین، سیستم ها، روش ها و خط مشی هایی وجود دارند که اگر پدر یا مادر هستیم، باید از آنها پیروی کنیم. شما با این موارد آشنایی دارید: به آنها هله هوله ندهید. اجازه ندهید تا دیروقت بیدار بمانند، نگذارید بیش از حد جلوی تلویزیون بنشینند. تا وقتی به حد کافی بزرگ نشده اند اجازه ندهید ناسزاگویی کنند .
آنچه ما، والدین قانونمند در می یابیم این است که معدودی از قوانین را حتی با دلایل کافی نمی توان نقض کرد. قرار شده است که شما پنج بار در روز، غذاهای خوب و سالم برای آنها آماده کنید. ولی پس از یک روز کاری طولانی که خسته به منزل می رسید، اگر برای یک بار به آنها کنسرو ماهی بدهید دنیا به آخر نمی رسد.
موضوع این است که تنها به این مسئله بیندیشید، چنانچه قانونی را نقض کنید، چه اتفاقی خواهد افتاد، مسلم است اگر قانون بستن کمربند در اتومبیل را نقض کنید اتفاق ناگواری خواهد افتاد، پس بهتر است این قانون را رعایت کنید. ولی چنانچه دوش گرفتن در موقع خواب به دلیل خستگی زیاد شما به تعویق بیفتد چه اتفاقی می افتد؟
پادکست انگیزشی: بدون محدودیت زندگی کنید
آیا برای فرزندانتان مفید هستید؟
به خاطر داشته باشید که این بخش در مورد قوانینی است که پیوسته عاقل بمانید و نکته ی این قوانین اینجاست که شما تشخیص دهید برای فرزندنتان بسیار اهمیت دارد پدر و مادر آرام و عاقلی داشته باشند تا این که هرگز کنسرو ماهی نخورند. برخی از پدر و مادرها زندگی را به شدت برای خود مشکل می کنند، زیرا تصور می کنند باید درتمام موقعیت ها به هر قانونی پایبند باشند. آنها خود را برای هر قانونی محکم و استوار می سازند.
در گذشته، یک روز ما تصمیم گرفتیم دو فرزندمان را برای گردش سوار قطار کنیم. سن فرزند کوچک ترم فقط چند هفته ای بود و فرزند دیگرم دو ساله بود. درست در هنگام پیاده شدن از ماشین، متوجه شدیم که فرزند دو ساله مان کفش نپوشیده است.به طور قطع، در این مورد قانونی نوشته نشده است. ما دو گزینه برای انتخاب داشتیم، سوار قطار نشویم، یا با پای برهنه ادامه بدهیم. مسلما، کودک دو ساله ی ما گزینه دوم را برمی گزید و با پای برهنه به سمت قطار رفت.
یک پیام اخلاقی
این کار دو گزینه دیگر به همراه می آورد: خود را به این دلیل آزار بدهیم، یا با قضیه کنار بیاییم. همان طور که من و شما می دانیم، تنها قانون عاقلانه این است که با موضوع کنار بیاییم. هر یک از ما- و کودک دو ساله مان- از یک روز تعطیل با پای برهنه لذت می برد، یا برای چیزی که نمی توانستیم کاری برایش انجام بدهیم دچار استرس و نگرانی می شویم و این یکی از آن موقعت هایی بود که نقض قانون مجاز می شد.
بنابراین پیام اخلاقی داستان این است که چنانچه اصرار و پافشاری داشته باشید تا هر قانونی در هر زمان اجرا شود، شما قانون 3 را نقض می کنید.
«همانطور که من و شما می دانیم، تنها قانون عاقلانه این است که با موضوع کنار بیاییم.»
قانون شماره پنج : سعی نکنید هر کاری را انجام دهید
شما می خواهید هنگامیکه فرزندتان بزرگ می شود چه کاره شود؟ دانشمند؟ فوتبالیست حرفه ای؟ موسیقیدان؟ هنر پیشه؟ سوارکار حرفه ای؟
زمانی که آنها جوان هستند پی بردن به این مسئله کار دشواری است. بنابراین شاید شما بخواهید همه ی راه ها را آنها باز بگذارید و برای هر رشته ای که علاقه نشان می دهند، امکانات آموزشی را در اختیارشان قرار بدهید. با این روش آنها نمی توانند در آینده شکایتی داشته باشند که دلیل شکست شان شما هستید.
البته این کار باعث خواهد شد آنها یک برنامه ی پربار داشته باشند. روز دوشنبه فوتبال، تئاتر روز سه شنبه، موسیقی روز چهارشنبه و در نهایت، روز پنج شنبه شنا، روزهای جمعه بدنسازی و در تعطیلات آخر هفته سوارکاری، این فقط برنامه ی هفتگی یکی از بچه هاست و اگر دو یا سه فرزند داشته باشید خیلی خنده دار می شود.
البته شاید چیزی را فراموش کرده اید؛ نظر شما درباره ی اینکه با آنها در باغ بازی کنیم چیست؟ نظرتان در مورد تفریح مورد علاقه ی آنها چیست؟ در کجای برنامه هفتگی شان می توانند یک فیلم سینمایی کمدی تماشا کنند، یا حتی برنامه ی خاصی نداشته باشند؟ چون اینها نیز بخش های الزامی برای رشد و پرورش هستند.
شما همه ی بچه هایی را که دوره های مختلف زندگی شان شامل درس و ورزش و آموزش های فوق العاده است می شناسید، آیا تا به حال دیده اید هنگامیکه از آنها می خواهید روی پای خود بایستند و گلیم خود را از آب بالا بکشند، چه اتفاقی می افتد؟
قانون شماره یک را یادتان است؟
فرض کنید آنها به کوه یا کنار دریا یا حومه شهر بروند. آنها هرگز نمی دانند چگونه باید لذت ببرند و هیچگاه فرصت یادگیری آن را نداشتند. این کار سبب می شود که آنها بزرگسالی سختی داشته باشند و هرگز نتوانند استراحت کنند، چون کسی به آنها یاد نداده است.وحشت نکنید، من به شما پیشنهاد نمی دهم کودک خود را از تمامی فعالیت های فوق العاده منع کنید، چون کار اشتباهی است. ولی پیشنهاد می کنم آنها را در هفته به داشتن دو فعالیت محدود کنید و اجازه دهید این دو فعالیت را آنها خود انتخاب کنند.
فرزندان شما هم حق دارند….
آنها را وادار نکنید نواختن ویولن را یاد بگیرند، تنها به این دلیل که شما نواختن ویولن را دوست دارید، یا این که شما هم در کودکی این هنر را آموخته اید، یا این که همیشه آرزو داشته اید ویولن بنوازید. چنانچه آنها می خواهند رشته ی دیگری را انتخاب کنند، باید یکی از فعالیت های فعلی شان را کنار بگذارند. به طور مثال، آنها محق هستند اگر از ژیمناستیک متنفرند آن را کنار بگذارند، هرچند مربی شان گفته باشد استعداد خوبی دارند.
«آنها حق دارند اگر از ژیمناستیک متنفرند آن را کناربگذارند، هرچند مربی شان گفته باشد استعداد خوبی دارند.» :
آن بچه های را که در قانون 1 والدین آرام داشتند به خاطر می آورید؟ چه تعداد از آن بهترین پدر و مادرهایی را که می شناسید فرزندان خود را هر روز هفته به فعالیت های مختلف وا می دارند؟ هیچ یک از آنها این طور نبودند، بلکه آنها اجازه می دادند بچه ها فعالیتی را که واقعا دوست دارند انتخاب کنند و باقی اوقات را با انجام تمام آن کارهایی که بناست انجام دهند سرگرم شوند، چون برای آنها مفید است.
کارهایی از قبیل: لباس پوشیدن، گل بازی، خواندن کتاب های مناسب سنشان، پخش کردن اسباب بازی ها، دنبال کردن حشرات در باغچه و ….
قانون شماره شش : شما مجبور نیستید به هر نصیحتی که میشنوید عمل کنید
مادرتان به شما چه گفته بود؟ آیا گفته بود هر ده دقیقه که به بچه غذا می دهید باید یک باد بادگلو کند، یا مادرشوهرتان گفته بهتر است لباس هایی بخرید که از سر بچه پوشیده نشود و همچنین دوست شما هم نصیحتتان می کند که از فلان مارک استفاده نکنید. و این تازه اول کار است. مادامی که بچه دار می شوید میزان نصیحتی که به شما می شود وحشتناک است و تا هیجده سال بعد هم متوقف نخواهد شد:
«نمی خواهد آنها را به دانشگاه بفرستید، این یک اتلاف وقت است، در عوض از آنها بخواهید شغلی اختیار کنند» یا «شما باید از آنها بخواهید در هیجده سالگی خانه را به قصد مستقل شدن ترک کنند، وگرنه مطمئن باشید تا سی سالگی اینجا ماندگار خواهند بود»، یا «برای آنها اتومبیل نخرید تا خودشان پول آن را پس انداز کنند، ما هم همین کار را کردیم».
پیوسته یک نفر وجود دارد که شما به طور مطلق، به او گوش می سپرید؛ او خود شما هستید و چنانچه همسر دارید عاقلانه است که رای او را هم در نظر بگیرید، ولی در همین حد، وگرنه دیوانه خواهید شد. در صورتی که قرار است عاقل بمانید.
ممنون به آن فکر می کنم
نظر من این نیست که شما نباید به آنچه آنها می گویند گوش دهید. شما می توانید نکات مهمی را از میان حرف های آنها دریابید، ولی چنانچه حتی حق با آنهاست، هنوز هم مجبور نیستید آنچه را می گویند انجام دهید. اگر یک روش خاص، یا یک سیستم تجهیزاتی برای عده ای کارساز واقع شود، به این معنا نیست که برای شما هم مفید است. همه بچه ها متفاوت اند و همه ی والدین هم متفاوت، بعید به نظر می رسد که نصیحت های آنها به درد شما هم بخورد.
«اگر یک روش خاص برای دیگران کارساز واقع شود،بدان معنا نیست برای شما هم مفید باشد.»
یکی از همسایه های من، یک بار در مورد کودکش که تازه به دنیا آمده بود از من نظر خواست. او پرسید، چگونه آیا طبق برنامه او را غذا بدهد . و در چه فواصل زمانی پوشک او را عوض کند. در آنجا دلیلی برای پرسش از من وجود نداشت، چون ما دو نفر مانند کارد و پنیر بودیم.
او بسیار منظم،دقیق و مرتب بود و اگر هر چیزیدر جای خودش نبود او دچار اضطراب می شد. از سوی دیگر، من راحت و خوشحال بودم از این که فرزندانم هر وقت خسته می شدند می خوابیدند و هر وقت گرسنه می شدند، می خوردند.
والدین قانونمند آنقدر اعتماد به نفس دارند که هر جا نصیحت ها را صحیح نمی دانند، آنها را رد کنند. بنابراین سراپا گوش کنید و سپس آن را از فیلترهای شخصی عبور دهید. اگر آن مسئله با ملاک های شما مطابقت نداشت، یعنی برای شما مناسب نیست، تنها مودبانه لبخند بزنید و بگویید: «ممنون، به آن فکر می کنم.»
قانون شماره هفت : طبیعی است که بخواهیم خلاصی بیابیم
بیایید در مورد مسائل ممنوعه گفتگو کنیم: مرگ، مواد مخدر، … یا مهمتر از همه، اعتراف به اینکه اوقاتی وجود دارد که آرزو می کنید فرزندانتان دست از سر شما بردارند. البته، به شدت ممنوع است که بگوییم دختر کوچولوی شما می تواند یک موجود آزارنده باشد. می توانید درباره این مسئله شوخی کنید، اما در حقیقت، نمی توانید به طور جدی بگویید که می خواهید از دست آنها فرار کنید.
وظیفه ی شما این است که عاشق آنها باشید و اگر عاشق آنها هستید، باید هر چیز را درباره ی آنها دوست بدارید. هرگاه از شما انتظار دارند سه ماه مداوم، هر شب یک داستان ملال آمور را بخوانید، مهربانانه بپذیرید. وقتی با صدای بلند جیغ می کشند و وحشیانه در اطراف اتاق می دوند، با تحسین به آنها بنگرید و هنگامی که یک لطیفه ی بی مزه را بیست و پنج بار به غلط برای شما تعریف می کنند، با آنها بخندید.
>جالب اینجاست که رفتارهای بد و اشتباه فرزندان دیگران، به نظر شما آزارنده نمی رسد، هر چند بنا نیست این مطلب در مقابل آنها عنوان شود. بنابراین همه ی ما می دانیم که بچه ها می توانند روی اعصابمان راه بروند، پس به همین دلیل هم فرزندان خودتان بارها شما را دیوانه کرده اند.
در حقیت، آنها در این کار بسیار واردند و به محض اینکه پا به این دنیا می گذارند این کار را شروع می کنند. نوزاد تازه متولد شده ی شما انقدر در مغزتان گریه می کند تا برایش کاری کنید و واقعا هم آن گریه کارساز است. از آن به بعد، آنها ناخودآگاه روی اعصاب شما کار می کنند، در حالیکه گاهی اوقات، حتی تقصیر آنها هم نیست و در حقیقت، بدترین چیز هم این است که شما بدانید آنها گناهی ندارند.
زمانی که شما کودک بودید ، عالی بودید؟
ولی وقتی سه شب برای دندان درآوردن شما را بیدار نگه می دارد، دلسوزی و دل رحمی برای آنها دیگر کار دشواری خواهد بود. شما می دانید که باید دلسوزی به خرج دهید، ولی واقعا دلتان می خواهد ساکت بشوند و بگذارند شما بخوابید. این تنها ماجرای یک دندان است. هر از گاهی، هر پدر و مادری این احساس را پیدا می کند. حالت هایی هم وجود دارد که شما در روز پنجاه بار همین حس را پیدا می کنید که کاملا هم طبیعی است و چنانچه هر والدی اعتراف نکند، دروغ می گوید.
شما نمی توانید کاری کنید که فرزندتان روی اعصاب شما راه نرود، ولی مجبور هم نیستید تقصیرها را گردن بگیرید. مسئله این است که باید به خاطر بسپارید که این یک تیغ دولبه است. آیا دوران بچگی خودتان را به خاطر می آورید؟ مهم نیست چه قدر بچه ها شما را اذیت می کنند، مهم این است که شما حداقل به همان اندازه روی اعصاب آنها می روید. به این ترتیب، باهم بی حساب می شوید.
«از نظر ما طوری نیست توسط بچه های مردم اذیت بشویم،پس همه ی ما می دانیم که بچه ها روی اعصابمان راه می روند.»
قانون شماره هشت : اجازه دارید از فرزندانتان مخفی شوید
اگر قانون 7 به شما می گوید که بچه ها اجازه دارند شما را دیوانه کنند،شما نیز اجازه دارید در این باره کاری انجام دهید. شخصا، من دوست دارم در چنین شرایطی خود را از آنها پنهان کنم. باور کنید این کار را کرده ام. من داخل نزدیک ترین کمد می شدم و نفسم را حبس می کردم تا آنها از اتاق بیرون بروند.
شما با این حی آشنایی دارید؛ می توانید صدای آنها را بشنوید که نزدیک و نزدیک تر می شوند و می گویند: «من از تو به مامان شکایت می کنم.» شما می دانید آنها می خواهند به شما شکایت کنند، اما نمی دانید حق با چه کسی است. یک پدر و مادر قانونمند باید چه کنند؟ پاسخ روشن است. شما پنهان هستید و هنگامی که آنها نتوانند شما را پیدا کنند، خودشان به مشکلشان رسیدگی می کنند.
«من داخل نزدیک ترین کمد می شدم ونفسم را حبس می کردم تا آنها از اتاق بیرون بروند.»
بسیاری از کتاب هایی که در مورد والدین است به شما می گویند، وقتی کودکتان بدرفتاری می کنند، مداخله کنید و آنها را متوقف سازید. شما می توانید آنها را به اتاقشان بفرستید و تنبیه کنید تا آرام شوند. این روش بسیار موثر خواهد بود.
گاهی لازم است فرار کنیم…
چرا باید همه تفریح ها متعلق به بچه ها باشد، در حالیکه شما نیز به استراحت نیاز دارید. هنگامی که شما نیاز به استراحت دارید. هنگامیکه شما نیاز به استراحت دارید، باید به خودتان این استراحت را بدهید و این بدان معناست که به هر طریقی از بچه ها فاصله بگیرید، ولو که از دست آنها مخفی شوید.
یکی از دوستانم می گفت، سال ها پیش، وقتی من منتظر تولد فرزندم بودم، هنگامیکه بچه اش او را بسیار خسته می کرد، او دلش می خواست غر بزند و استراحت کند. فهمیدن این مسئله به شدت مرا نگران کرد. من از او پرسیدم: «دراین باره چه کردید؟» او گفت، تنها یک راه حل وجود داشت که بچه را در وسط اتاق، جایی که خطری تهدیدش نکند بگذارد و آنقدر از آن دور شود که صدایش را نشنود تا وقتی که آرام بگیرد.
چرا اغلب ما تصور می کنیم حتی وقتی به نقطه شکست رسیده ایم، نباید چنین کاری انجام بدهیم؟ ما احساس می کنیم در نقش والدین جایی دچار شکست شده ایم، ولی در اصل منطقی ترین راه موجود را انتخاب کرده ایم. والدین قانونمند می فهمند که همه ی ما انسان هستیم و گاهی لازم است فرار کنیم و مخفی شویم و پس از مدتی، وقتی تازه نفس بازمی گردیم، می توانیم کارمان را بهتر انجام دهیم.
دانلود انگیزشی: الگوهای فکری
قانون شماره نه : والدین هم انسانند
آخرین باری که بدون بچه ها غذا خورده اید چه زمانی بوده است؟ آیا با دوستانتان بیرون رفته اید، یا نصف روز خود را برای تعمیر یک موتور صرف کرده اید، یا در باغچه گل کاری کرده اید، یا در هر صورت، وقتتان را مانند پیش از آمدن بچه ها بیایند سپری کرده اید؟
البته امیدوارم این کارها مربوط به گذشته های دور نباشد. ما، والدین قانونمند باید بدانیم چه موقع متوقف بشویم و استراحت کنیم.این امربسیار مهمی است، چون جدای هر مسئله ی دیگری، اگر فرزندان شما همه ی زندگی شما شوند، این فشار زیادی را بر آنها وارد خواهد کرد و در برخی ازمراحل زندگی آنها تشخیص می دهند که موفقیت شخصی شما به عملکرد موفقیت آمیز آنها بستگی می کند و این که چگونه از آب درآمده اند.
پیگیری این قانون در ماه های اولیه کمی مشکل است. در حقیقت، من سه ماه اول را به شما مهلت می دهم. اما بدانید که باید هر چه زودتر الگویی ایجاد کنید. فرزندان شما نیاز دارند شما یک زندگی مستقل از آنها داشته باشید، در غیر این صورت، در بزرگسالی به شدت برای آنها سخت خواهد بود، که برای خودشان زندگی داشته باشند و چنانچه اگر کل زندگی خود را صرف آنها کنید، طولی نمی کشد که متوجه خواهید شد دوستی ندارید.
دیدگاهتان را بنویسید