عشق یا سکس
عشق یا سکس ؟ چیزی که از آن آموزشی ندیده ایم
فقط انرژی جنسی است که به انرژی عشق شکوفا می شود. اما ما انسانها را در مخالفت با سکس پر کرده اند و نتیجه این شده است که عشق در ما شکوفا نشده است . زیرا عشق تکاملی ، ورای انرژی جنسی است و فقط با پذیرش آن می تواند فرا برسد- به دلیل همین مخالفت با سکس، ذهن های ما انسانها یشتر و بیشتر شهوانی و جنسی شده است.
تمام ترانه های ما، تمام شعر های ما و تمام هنرها و نقاشیها، تمام معابد و تندیسهای درون آنها، مستقیم یا غیرمستقیم حول محور جنسیت می گردد. ذهن های ما حول محور جنسیت دور میزند. هیچ حیوان دیگری در دنیا همچون انسان جنسی نیست.
انسان ها ۲۴ ساعته شهوانی هستند- بیدار یا خوابیده، نشسته یا در حال راه رفتن، سکس همه چیز آنان شده است. به دلیل دشمنی با سکس، به دلیل این ضدیت و سرکوبٍ، سکس همچون سرطانی در وجودشان شده است.
عشق واقعی چیست ؟
عشق چیست؟ عشق زندگی کردن عشق و شناختن عشق بسیار آسان است، ولی بیان آن دشوار است. مانند این است که از ماهی بپرسی « دریا» چیست؟ « ماهی ممکن است بگوید،« دریا این است. در همه اطراف هست. همه جاست.»
ولی اگر اصرار کنی که « لطفاً دریا را تعریف کن فقط اشاره نکن» آن وقت مسئله برای ماهی واقعاً دشوار می شود. در زندگی انسان نیز، هر آنچه را که خیر است، هر آنچه را که زیباست و هر چیزی را که واقعی است، فقط می توان زندگیش کرد، فقط میتوان آن را شناخت.
فرد فقط می تواند آن چیزها « باشد» ولی تعریف آنها و سخن گفتن در مورد شان بسیار دشوار است .
بدبختی در این است که در طول پنج تا شش هزار سال، چیزی که انسانها باید آن را زندگی کنند، چیزی که در واقع برای زندگی کردن منظور شده، فقط در موردش سخن گفته شده و بحث شده است، در مورد عشق سخن گفته شده و بحث شده است، آواز های عاشقانه خوانده میشوند ، سرود های عاشقانه و مخلصانه خوانده می شوند، ولی خود عشق در زندگی انسان ها جایی ندارد.
اگر درون انسان را عمیقاً بکاویم در خواهیم یافت که از هیچ واژه دیگری پیش از « عشق » به صورت کاذب استفاده نشده است. بیشترین بدبختی در این تفکر انسان است که آنان در واقع عشق را دروغین ساخته اند، کسانی که در حقیقت تمام نرهای عشق را مسدود ساختهاند، نیاکان و اجداد مستقیم عشق هستند.
چرا در زندگی ما عشق واقعی وجود ندارد
مذهب از عشق سخن می گوید، ولی آن نوع از عشق که تاکنون انسان فراگرفته، همچون نوعی بدبختی، فقط تمامی درهای عشق را در زندگی انسان بسته است. در این خصوص بین شرق و غرب، بین شمال و جنوب هیچ تفاوت اساسی وجود ندارد.
رودخانه عشق در زندگی انسان ها هنوز جاری نگشته است. و ما انسان را به این سبب سرزنش می کنیم و ذهن را مقصر می دانیم. می گوییم که انسان ها بد هستند، ذهن زهرآگین است و برای همین است که عشق در زندگی های ما جاری نیست. ذهن یک زهر نیست. در واقع کسانی عشق را زهرآگین خوانده اند و به آن اجازه نداده اند که داده شود ، همان کسانی هستند که یک ذهن را زهرآگین خوانده اند.
ذهن چگونه می تواند یک زهر باشد؟ هیچ چیز در این دنیا زهر نیست. در تمام جهان هستی هیچ چیزی زهر نیست، همه چیز شهد است. این انسان ها هستند که تمام این شهد را به زهر تبدیل کردهاند، ضروری است که این نکته با جزئیات آن درک شود، زیرا اگر آشکارا دیده نشود، هیچ امکانی برای عشق در زندگی انسانها وجود ندارد- حتی نه در آینده.
از سکس تا فرا آگاهی
ما به استفاده از همان چیزهایی که مسئول داده نشدن عشق در زندگی ماست ، به عنوان پایه های پدیدار شدن عشق ادامه میدهیم. اوضاع چنین است که ما حتی قادر نیستیم که خطاهای اساسی را که در اصول آموزش های کاملاً غلطی که در طول قرون و اعصار وجود دارد و پیوسته تکرار و دوباره گویی شده است ببینیم، به دلیل همین تکرارها ! در عوض، انسانها محکوم به اشتباه هستند، زیرا قادر نیستند و الزامات آن اصول را برآورده سازند.
امروز بشریت همانند فردایش خواهد بود. انسانها همیشه یکسان بوده اند و همیشه ثابت خواهند ماند با این وجود ما هنوز هم شعارهایی در تحسین و تقدیر از این فرهنگ فریاد می کنیم و قدیسان و مردان مقدس را تجلیل میکنیم. ما حتی حاضر نیستیم در نظر بگیریم که فرهنگ و دین ما می تواند دچار خطا باشد.
می خواهم به شما بگویم که چنین است و انسان امروزی گواه آن است. چه گواه دیگری می تواند وجود داشته باشد؟ اگر تخمی را بکاریم و میوهاش زهرآگین و تلخ باشد، چه چیزی را ثابت میکند؟ ثابت می کند که آن تخمی باید سمی و تلخی بوده باشد.
البته مشکل است که پیشگویی کنیم که آیا یک تخم معین، میوه ای تلخ خواهد داد یا نه. میتوانیم آن را با دقت مطالعه کنید، فشارش دهید یا آن را بشکنید، ولی نمیتواند پیشبینی کنید که یقیناً میوه اش تلخ خواهد بود یا نه.
تخمی را بکارید. گیاهی جوانه میزند. سالها میگذرد.درختی سرور می آورد، شاخه هایش را به آسمان بر می آورد، میوه خواهد داد و فقط آن وقت است که درخواهید یافت که آیا تخم آن درخت تلخ بوده است یا نه.
آیا مذاهب در دوری ما از عشق نقش داشته اند؟
انسان امروزی ثمره آن فرهنگ ها و مذاهب که دهها هزار سال پیش کاشته شده اند و از آن زمان تا کنون تغذیه گشته اند. و آن ثمره تلخ است، سرشار از ستیز و نفرت است. ولی ما به تحسین و تمجید از همان تخم ها ادامه می دهیم. میپنداریم که از آنها عشق داده خواهد شد.
می خواهم به شما بگویم که چنین خواهد شد، زیرا نیروی بالقوه اساسی برای زایش عشق توسط مذاهب کشته شده است: مذاهب آن را زهرآگین ساخته اند. در میان پرندگان حیوانات و گیاهان که مذهب یا فرهنگ ندارند -عشق بیشتری وجود دارد در میان قبایل بدوی و نامتمدن در جنگل ها- که مذهب تمدن یا فرهنگی توسعه یافته ندارند عشق بیشتری وجود دارد تا در میان مردم آن به اصطلاح پیشرفته، با فرهنگ و متمدن امروزی.
چرا انسان ها هرچه متمدن تر و با فرهنگ تر می شوند، هر چه بیشتر تحت تاثیر مذهب قرار می گیرند و بیشتر به معابد و کلیساها میروند تا نیایش کنند، بیشتر و بیشتر از عشق تهی می شوند؟
عشق در درون هر انسان وجود دارد . نباید آن را از جایی وارد کرد. عشق چیزی نیست که باید دنبال آن جایی را جستجو کرد. عشق وجود دارد. عشق همان اشتیاقی به زندگی در درون همه است. عشق همان رایحه زندگی در درون هر موجود است. ولی توسط دیوارهای بلند از هر سو احاطه گشته و قادر نیست خودش را متجلی سازد، اطراف آن پر از صخره هاست و آن نهر نمیتواند فوران زند. جستجوی عشق ، انضباط عشق چیزی نیست که بتوانید به مکانی بروید.آن را بیاموزید.
عشق در درون انسان ها نهفته است. فقط نیاز به آن است که آزاد و رها شود. مسئله این نیست که چگونه عشق را تولید کنیم ، بلکه فقط این است که چگونه پوشش ها و موانع آن را برداریم. چیزی وجود دارد که ما خود را با آن پوشش دادهایم و آن پوشش اجازه نمیدهد که عشق به سطح بیاید.
عشق طبیعت فطری ما است
عشق در درون ما است. عشق طبیعت ذاتی ما است. بنابراین اینکه از انسان بخواهیم عشق را پرورش دهد عملی اساسا اشتباه است. مسئله این نیست که چگونه عشق بپروریم، بلکه این است که چگونه تحقیق کنیم و در یابیم که چرا عشق قادر نبوده و خودش را متجلی کند. مانع چیست؟ مشکل در چیست؟ مانع در کجاست؟
اگر مانعی وجود نداشته باشد، عشق خودش را متجلی می سازد، نیازی نیست که درس داده شود یا توضیحی داده شود. اگر موانعی همچون فرهنگ و خطا و شرطی شدگی های تحمیلی وجود نداشته باشد، هر انسان سرشار از عشق خواهد بود. این غیرقابل اجتناب است. هیچ کس نمیتواند از عشق دوری کند. عشق طبیعت فطری ما است.
از اینکه مطالب عشق یا سکس را خواندید خوشحال هستید؟ می توانید هم اکنون مشتری مطالب سایت شوید تا جدیدترین مطالب سایت برای شما ایمیل شود. لطفا روی تصویر زیر کلیک کنید.
ما خودمان مانع رسیدن عشق به وجودمان هستیم
اقیانوس هر چقدر هم که دور باشد، هر چقدر پنهان باشد، رودخانه به یقین آن را خواهد یافت. و رودخانه هیچ کتاب راهنما یا نقشه ندارد که مسیر را نشانش دهد، ولی قطعاً به آن خواهد رسید.
ولی فرض کنید که بر سر راهش سد بزنند! فرض کنید دیوارهای بلند در گرداگرد آن کشیده شود. آن وقت چه؟ رودخانه قادر است بر موانع طبیعی که سر راه دارد فایق آید و آنها را از بین ببرد، ولی اگر موانع ساخت دست انسان باشند ، آنگاه ممکن است که رودخانه هرگز به اقیانوس نرسد. درک این تفاوت اهمیت دارد.
هیچ« مانعی طبیعی» در واقع، مانع نیست، برای همین است که رودخانه به اقیانوس می رسد: با شکافتن کوهستانها به آن می رسد. ولی اگر آن موانع اختراع انسانها باشد، می توانند مانع رسیدن رودخانه به اقیانوس شوند.
موانع اصلی سر راه عشق چیست ؟
در طبیعت یک وحدت پایه و هماهنگی ذاتی وجود دارد. موانع طبیعی ، موانع ظاهری که در طبیعت دیده می شوند، شاید چالشی برای برانگیختن انرژی باشد، آنها همچون ندای شیپوری هستند که نیروهای نهفته درونی را برانگیزانند.
در اینجا، شاید هیچ مانع واقعی وجود ندارد. تخمی را می کاریم، به نظر میرسد که گویی آن قشر زمین که روی تخم را گرفته آن را به پایان می فشارد و مانع رشد آن میشود. ولی چنین نیست، اگر آن قشر از زمین وجود نداشته باشد ، آن تخم قادر به جوانه زدن نیست.
از بیرون به نظر میرسد که لایه زمین، تخم را به پایین می فشارد ، ولی این فشار برای این است که تخم بتواند جا بیفتد و به عمل درآید و تجربه شود و به یک جوانه تبدیل گردد.
ظاهراً به نظر میرسد که زمین مانع رشد تخم است، ولی آن زمین فقط یک دوست است، به دانه کمک میکندتا رشد کند. طبیعت یک هماهنگی است، یک سمفونی آهنگین. ولی چیزهای مصنوعی که انسانها بر طبیعت تحمیل کردهاند، چیزهایی که انسانها روی طبیعت ساخته اند و آن اختراعات و ابداعات مکانیکی که انسانها بر جریان زندگی تحمیل کردهاند، تولید موانع کرده است.
بسیاری از رودخانههای گنگ از جریان باز ماندهاند، و آنگاه رودخانه مورد سرزنش قرار میگیرد! نیازی نداریم که بذر را مقصر بدانیم. اگر بذری به گیاه تبدیل نشود ، دلیل میآوریم که شاید خاک مناسب نبوده، شاید آب کافی دریافت نکرده باشد و شاید گرمای کافی نداشته است.
ولی اگر در زندگی شخص گلهای عشق شکوفا نشوند، میگوییم ، « تو مسئول آن هستی.» هیچ کس به زمین نامناسب ،به کمبود آب یا نبود گرما نمیاندیشد.
مایل هستم به شما بگویم که موانع اساسی بر سر راه عشق، ساخته انسان هستند و توسط انسان ها خلق شده اند وگرنه، رودخانه عشق برای جاری شدن و رسیدن به اقیانوس زندگی منظور شده است. انسان ها به این دلیل وجود دارند که بتوانند همچون عشق جاری شوند و به الوهیت برسند.
آن موانعی که ما بر سر راه جریان عشق تعبیه کرده ایم چیست؟
نخستین نکته این است که تاکنون، تمام فرهنگ های انسانی با سکس، با شهوت مخالف بوده اند. این مخالفت ، این انکار، امکان زایش عشق را در انسان ها نابود ساخته است.
حقیقت ساده این است که سکس نقطه شروع تمام سفرها به سوی عشق است. مکان تولد سفر عشق، سرچشمه عشق – آن منبع، رودخانه عشق سکس است. و همه با آن دشمن هستند- تمام فرهنگ ها، تمام مذاهب. بنابراین این جمله ای بر خود سرچشمه است، برخورد منبع و رودخانه در همان جا باز میماند: « سکس گناه است.»« سکس ضد مذهب است.»« سکس زهر است»!
و ما هرگز به این فکر نمیکنیم که این انرژی جنسی است که در نهایت به عشق بدل می شود. تکامل عشق چیزی نیست به جز دگرگون شدن انرژی جنسی. با نگاه کردن به یک تکه زغال، هرگز به ذهنتان نمیآید تکه همین زغال است که به الماس تبدیل میشود.
بین یک قطعه ذغال و یک قطعه الماس تفاوت اساسی وجود ندارد. عناصر موجود در یک قطعه زغال با عناصر درون الماس یکی هستند. با عبور از روندی که هزاران سال به طول می انجامد ، زغال به یک الماس تبدیل می شود.
ولی زغال را با اهمیت نمی دانند. وقتی زغال را در خانه نگهداری می کنند، در مکانی قرار میدهند که توسط میهمان ها دیده نشود، در حالیکه الماس را به گوش می آویزند یابه سینه می زنند تا همه بتوانند آن را ببینند.
زغال و الماس یکی هستند: ولی رابطه ای دیدنی بین این دو به نظر نمیآید، که آنها دو نقطه از سفر یک عنصر هستند. اگر با زغال مخالف باشی – که بسیار ممکن است زیرا در نظر اول چیزی جز دوده سیاه برای تقدیم کردن ندارد! – آنگاه امکان متحول شدن به یک الماس در همانجا متوقف میشود. این خود زغال است که میتوانست به الماس بدل شود. این انرژی جنسی است که به عشق تبدیل می شود.
سکس گناه است پس با آن بجنگ !!!
ولی همه با آن مخالف هستند، با آن دشمن هستند. مردمان به اصطلاح « خوب» شما با آن مخالف هستند. و این مخالفت حتی به آن دانه اجازه نداده که جوانه بزند و کاخ عشق را در پایه اش، در همان نخستین گام از بین برده است.
زغال هرگز الماس نخواهد شد، زیرا آن پذیرش که برای تکاملش، برای روند دگرگونی اش مورد نیاز است، وجود ندارد و چگونه چیزی که با آن دشمن شده ایم، چیزی که با آن مخالف هستیم، چیزی که پیوسته با آن در جنگ هستیم می تواند دگرگون شود؟ انسان ها با انرژی خودشان به مخالفت برخاستند. انسانها وادار شده اند تا با انرژی جنسی خود بجنگند.
در سطح، به انسان ها آموزش داده شده تا تمام جنگ ها و ستیز ها و تضادها را دور بندازند، ولی در عمق اساساً به آنان آموزش داده شده تا بجنگند. « ذهن زهر است، پس با آن بجنگ». با زهر باید جنگید.« سکس گناه است، پس با آن بجنگ ». و در سطح، از ما خواسته می شود تا تمام تضادها دور بیندازیم.
انسان ها هرگز نمی توانند از سکس جدا باشند
همان خود آموزش هایی که اساس تضاد درونی انسان هستند، از او می خواهند تا تضاد را دور بیندازند . از یک طرف انسان را دیوانه کن، و از سوی دیگر تیمارستان بازکن تا درمان شان کنی . از یک سو جرثومه های بیماری را پخش کن ، و از سوی دیگر بیمارستان ها بر پا کن تا بیماران را درمان کنی! بسیار اهمیت دارد که یک نکته در این رابطه درک شود: انسان ها هرگز نمی توانند از سکس جدا باشند.
سکس نقطه ی اولیه و آغازین زندگی انسان است: انسان از آن زاده شده است. جهان هستی انرژی سکس را به عنوان آغاز آفرینش پذیرفته است و مردان مقدس شما آن را گناه آلود می خوانند… چیزی که خود جهان هستی یک گناه نمی داند! گلی را می بینید که می شکفد. آیا هرگز در نظر داشته اید که شکوفایی گل عملی شهوت آمیز و عملی جنسی است ؟
وقتی که گل می شکفد چه روی می دهد؟ پروانه ها روی آن مینشینند و گرده هایش را، اسپرم آن را به گلی دیگر حمل می کنند. طاووسی با شکوه تمام می رقصد، شاعری برایش ترانه می سازد، قدیسان شما نیز در موردش سرشار از شوق می شوند- ولی آیا آنان آگاه نیستند که آن رقص نیز جلوه ه ای آشکار از شهوت است که در اساس یک عمل جنسی است؟
فرهنگ ها و مذاهب در مخالفت با انرژی جنسی بر خواسته اند
طاووس برای این می رقصد تا به معشوقه اش اظهار عشق کند. طاووس معشوقه اش را زوجه اش می خواند. مرغ پاپیلا papiha میخواند، فاخته میخواند، فاخته می خواند پسری به نوجوانی می رسد ، دختری کوچک زنی زیبا شده است…..
تمام این ها بیان هایی از انرژی جنسی هستند آنها تمام تخلیات متفاوت ، همان انرژی هستند. تمام این ها بیانات و تجلیات نیروی جنسی هستند. تمام زندگی ها ، تمام جلوه ها و شکوفایی ها اساساً جنسی هستند. و مذاهب و فرهنگها در مخالفت با این انرژی جنسی است که در ذهن های انسانها زهر می ریزند.
آنان می کوشند تا انسانها را درگیر جنگ با این نیرو کنند. آنان، انسانها را در این جنگ با انرژی اساسی خودشان درگیر کرده اند- و بنابراین انسان ها تباه شده اند، رقت انگیز شده اند، از عشق تهی گشته اند، کاذب و بی هویت شدهاند.
به دلیل دشمنی با سکس و سرکوب آن ،سکس همچون سرطان در وجود انسان رخنه کرده است
این فقط انرژی جنسی است که به انرژی عشق شکوفا می شود. ولی ما انسانها را در مخالفت با سکس پر کرده ایم و نتیجه این است که نه تنها عشق در آنان شکوفا نشده- زیرا عشق تکاملی ورای انرژی جنسی است و فقط با پذیرش آن می تواند فرا برسد- بلکه به دلیل همین مخالفت با سکس، ذهن های آنان بیشتر و بیشتر شهوانی و جنسی شده است.
تمام ترانه های ما، تمام شعر های ما و تمام هنرها و نقاشیها، تمام معابد و تندیسهای درون آنها، مستقیم یا غیرمستقیم حول محور جنسیت می گردد. ذهن های ما حول محور جنسیت دور میزند. هیچ حیوان دیگری در دنیا همچون انسان جنسی نیست.
انسان ها ۲۴ ساعته شهوانی هستند- بیدار یا خوابیده، نشسته یا در حال راه رفتن، سکس همه چیز آنان شده است. به دلیل دشمنی با سکس، به دلیل این ضدیت و سرکوبٍ، سکس همچون سرطانی در وجودشان شده است.
نارضایتی جنسی از مهمترین عوامل طلاق در ایران است: بیش از 50 درصد طلاقها ناشی از مشکلات و اختلالات جنسی میباشد. رابطهی جنسی زن و مرد نه تنها یک رابطهی جسمی شهوانی نیست بلکه آثار بسیاری در روابط زناشویی دارد، این رابطه عاملی برای تقویت حس اعتماد به نفس، رهایی از تنشهای روزانه، افزایش صمیمیت و بالابردن حس حمایتگری مردان از زنان است..
عشق را در زندگی جاری کنید.هم اکنون روی تصویر زیر کلیک نمایید.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
کتاب صوتی بیاندیشید و ثروتمند شوید
خیال پردازی
انگیزه
کتاب قانون توانگری
کتاب صوتی
23 اصل موفقیت در کسب و کار
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
ممنون از اینکه آگاهی ما را بالا می برید. موفق باشید. لذت بردم